متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر خاطرات دفتر خاطرات Delaram*☆♡ | اختصاصی انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 277
  • کاربران تگ شده هیچ

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,214
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
IMG_20240128_140434_502.jpg
بسم‌تعالی~
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده


این تاپیک متعلق به ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ Delaram*☆♡ هست و شخص دیگری اجازه فعالیت در آن را ندارد. برای داشتن تاپیک مشابه درخواستتون رو در این تاپیک اعلام کنید.
درخواست تاپیک دفتر خاطرات نویسندگان
 
امضا : ANAM CARA

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #2
هوالمحبوب :dizzy: :heart:

اولین نوشته ازخاطراتم رو به تو تقدیم میکنم. :rose_1f339::heart::folded-hands:
معبودم سپاس که ارزش واقعی و زیبای قلم و نوشتن رو در کتاب آسمانیت به ما هدیه دادی...
سوره ☆قلم☆ودراولین آیه آن به قلم سوگند خوردی...

♡☆ن، سوگند به قلم و آنچه می نویسند... ☆♡

:heart::sparkles: چه زیبا سخنی وچه زیبا سوگندی:sparkles::heart:


وحجت تمام کردی به دنیای فانی و هرآنچه در کره ی زمین به تصویر کشیدی هرکدام جرقه و تلنگری شد برای نوشتن و قلم زدن.
هرفردی در زندگیش ملودی خاصی برای شنیدن و طراوت دوباره بخشیدن به روح وجسمش انتخاب میکند.
خواندن ونوشتن همیشه بهترین نت موسیقی و ملودی رو برایم داشته است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #3
اینروزا بیشتر ازهر زمانی خاطراتم واسم زنده شده.
تجربشو دارم هرزمان که احتیاج بیشتری به رهایی و آرامش دارم وکمتره، هرزمان که دغدغه های ذهنی جولان بیشتری میدن ناخودگاه خاطرات بسیار دور ازکودکی تا زمان حال واسم به نمایش، درمیاد.

همیشه وسایل قدیمی ونوستالوژی برام جالب وجذاب بوده وهست. یکی از شیرین ترین لحظات زندگیم دوران کودکی ومهمونیهای فامیلی خونمون بود.
وقتی بعدازناهار همه جوونهای فامیل تو اتاق بزرگ پذیرایی یک پرده سفید بزرگ روی دیوار نصب میکردن وبعد دستگاه قدیمی پدربزرگ پرژوکتور و فیلمی که روی پرده پخش میشد.
چقدر ذوق داشتیم ردیف جلو محل نشستن منو هم سنوسالام بود
وچقدر مهیج بود برامون وقتی صحنه های اکشن وهیجانی پخش میشد صدای خنده های بلند شوخیهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,665
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #4
امروز اولین خاطره ی شیرینم درانجمن دوستداشتنی یک رمان رو به اشتراک میزارم.
خاطرات چون دفتر خاطرات نه، چون آلبوم عکس ذهنی است که حکم عکسهای سفید وسیاه و رنگی درابعاد کوچک وفرم های مختلف رقم خورده و با بستن چشمها،در ساعاتی از دنیای پراز دغدغه و دلهره های فراوون، زنگ تفریحی برای ذهن خستمون وحکم شارژ باطری بدنی رو داره.
اولین مسابقه ای که شرکت کردم درکنار نویسندگان برجسته ی انجمن.
دلارام آماتور دست به قلم پر از حرفهای نگفته اش برد و برای دختر خیالی خودشنامه نوشت.


1000062108.jpg
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا