مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[اِنزوا؛]

«شب‌ها پیش از آنکه به خواب برویم چقدر حرف داشتیم که بزنیم نگار حرف‌های ما تمامی نداشت چند بار پیش آمد که طلوع را دیدیم و رنگ خواب ندیدیم، آخر چه شد که حال دیگر می‌آییم و خسته و بیصدا می‌خوابیم؟ شب‌ها دگرگون شده؟ حرف‌ها تمام شده؟ یا ما تمام شده‌ایم.»
یک عاشقانه آرام/نادر ابراهیمی

 

[اِنزوا؛]

«گفت: مرا یادت هست؟ دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه‌ی تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟»
سال بلوا/عباس معروفی

 

[اِنزوا؛]

«فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیده‌ام و تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم. جهانی که دارد خسته‌ام میکند تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشته‌ام.»
خطاب به عشق/آلبر کامو

 

[اِنزوا؛]

«و من رو خوشحال می‌کنی. هر وقت که کنارمی، به‌خاطر لبخندت احساس امن بودن دارم. هر وقت که حس می‌کنم دماغم زیادی گرده، کاری می‌کنی که حس جذاب بودن بکنم. تو من رو خاص می‌کنی، و خدا می‌دونه چقدر همیشه دلم می‌خواست همچین شخصی باشم. تو کاری می‌کنی که دوستت داشته باشم، و دوست داشتنت بهترین کاریه که قلبم توانایی انجام دادنش رو داره. تو من رو دوست‌داشتنی می‌کنی، و دوست‌داشتنی بودن برای کسی که دوستش دارم، واقعا دوست‌داشتنیه.»
جایی که عاشق بودیم/جنیفر نیون

 

[اِنزوا؛]

«وقتی کسی را پیدا می‌کنید که تا این حد شما را از خود بی‌خود می‌کند، کسی که می‌توانید به او خیره شده و به حرفش گوش کرده و بدون اینکه گذشت زمان را بفهمید با او صحبت کنید، کسی که همیشه در فکرتان باشد، این احتمال وجود دارد که به او معتاد شده باشید.»
به امید دل بستم/لنکالی

 

[اِنزوا؛]

«حافظه‌ی آدم، در ندارد که آدم‌ها برای رفت و آمدشان اجازه بگیرند. در زندگی هر کس، چند نفری هستند که برای رد شدن از مرزِ ذهن، ویزا لازم ندارند و خواسته و ناخواسته، همه جا با او هستند، تا پای گور هم.»
بعد از پایان/فریبا وفی

 

[اِنزوا؛]

«هرگز به هیچ‌کس اعتماد نکن، دانیل. به‌خصوص افرادی که همیشه تحسینشون می‌کنی و‌ در ذهنت بزرگترین انسان‌ها هستن. همیشه همون آدم‌ها بیشترین بار رنج‌ و درد را روی دوشت میگذارن و تو را به سمت بدترین مصیبت‌ها هدایت می‌کنن.»
سایه‌ی باد/کارلوس ثافون

 

[اِنزوا؛]

«زندگی همچون جرقه ایی بین دو منبع تاریکی یکسان است. تاریکی قبل از تولد و تاریکی پس از مرگ و چقدر عجیب است که ما انقدر اندک برای تاریکی اول و آنقدر زیاد نگران تاریکی بعدی هستیم.»
درمان شوپنهاور/اروین یالوم

 

[اِنزوا؛]

«بعضی وقت‌ها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد. اما گاهی وقت‌ها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.»
جز از کل/استیو تولتز

 

[اِنزوا؛]

«عاشقی چه کار سختی است! از درس حساب و هندسه هم سخت‌تر است.»
دایی جان ناپلئون/ایرج پزشکان