متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

  • نویسنده موضوع Vana~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 717
  • بازدیدها 5,040
  • کاربران تگ شده هیچ

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #431
«تصمیم گرفتن دست خودمان نیست. تنها چیزی كه باید درباره اش تصمیم بگیریم این است كه با روزگاری كه نصیب ما شده است ، چه بكنیم.»
ارباب حلقه ها/گندالف
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #432
«لحظه خ**یا*نت بسیار تلخ است، لحظه‌ای که برایتان مسلم می‌شود به شما خ**یا*نت شده است، لحظه‌ای که متوجه می‌شوید کسی بوده که تا این حد بدخواه شما بوده است.»
سرگذشت ندیمه/مارگارت اتوود
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #433
«عمه لیدیا می‌گفت، آزادی بیش از یک نوع است. آزادی برای انجام کاری و آزادی از شر چیزی. در دوران اغتشاش آزادی داریم، برای انجام هر کاری که بخواهیم. آزادیم از شر چیزهایی که نمی‌خواهیم. آن را دست‌کم نگیرید.»
سرگذشت ندیمه/مارگارت اتوود
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #434
«سعی می‌کنم زیاد فکر نکنم. حالا دیگر فکر کردن هم باید مثل چیزهای دیگر سهمیه‌بندی شود. خیلی از مسائل ارزش فکر کردن ندارند. فکر کردن فرصت‌های آدم را از بین می‌برد»
سرگذشت ندیمه/مارگارت اتوود
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #435
«هرگز خیلی کامل و بی‌نقص به نظر نرسید اینکه همیشه بهتر از دیگران ظاهر شوید، کمی خطرناک است. اما خطرناک‌تر آن است که بدون عیب و نقص به نظر آیید. برانگیختن حسادت دیگران به معنای دشمن‌تراشی است. »
۴۸ قانون قدرت/رابرت گرین
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #436
«برای تسلط بر احساسات‌تان، باید ابتدا بتوانید از لحظه حال فاصله بگیرید و بی‌طرفانه نسبت به گذشته و آینده فکر کنید. مانند ژانوس از خدایان روم که دو چهره داشت و نگهبان دروازه‌ها بود، باید قادر باشید همزمان به هر دو جهت نگاه کنید تا بهتر بتوانید با خطراتی که از هر سو روبه‌رو می‌شوید، مقابله کنید. باید دو چهره برای خود خلق کنید، یک چهره همواره به سوی آینده و چهره دیگر به سمت گذشته»
۴۸ قانون قدرت/رابرت گرین
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #437
«گمان میکنی که پشت در پشت به این ننگ ادامه خواهی داد؟ اشتباه است. اگر تا یک نسل دیگر سرنوشت این مردم به دست شماها باشد، نابود خواهند شد. اگر دور خودتان دیوار چین هم بکشید، دنیا به سرعت عوض میشود. شماها کبک‌وار سر خودتان را زیر برف قایم کردید. بر فرض که ما نشان ندهیم که حق حیات داریم، دیگران به آسانی جای ما را خواهند گرفت. آنوقت خداحافظ حاجی‌آقا و بساطش. اما آسوده باش. آنوقت تخم و ترکه‌ات هم توی همین گوری که برای همه می‌کنی، به درک واصل خواهند شد. اگر با پولت به خارجه هم فرار بکنی، حالا محض مصلحت روزگار تو رویت لبخند میزنند، اما فردا بجز اخ و تف و اردنگ چیزی عایدت نمیشود و همه‌جا مجبوری مثل گربه کمر شکسته این ننگ‌ را به دنبال خودت و نسلت بکشانی.»
حاجی آقا/صادق هدایت.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #438
«تو لرزهٔ ماجراجویی را نمی‌فهمی روبه‌رو شدن با غیرمنتظره‌ها را نمی‌فهمی در انتطار معلومی منتظری همان‌گونه که کتاب در انتظار خواننده است تا خوانده شود و صندلی تا کسی رویش بنشیند و انگشت تا حلقه‌ای بپوشد منتظر مردی که برایت بادام و پسته پوست بگیرد... شیر گنجشک به تو بنوشاند کلید شهری را به تو بدهد که نه به‌خاطرش جنگیده‌ای و نه لیاقت ورودش را داری...»
صد نامه عاشقانه/نزار قبانی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #439
«گاهی احساس می‌کردم دنیا براساس عقل و منطق مردانه می‌گردد که مردها شوهر زن‌ها بشوند و صورتشان را چروکیده کنند، اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند اشکشان را در بیاورند. زن موجودی است معلول و بی‌اراده که همه جرئت و شهامتش را می‌کشند تا بتوانند برتریشان را به اثبات برسانند. مسابقه مهمی بود و مرد باید برنده می‌شد. امّا نمی‌دانم آیا خدا این‌جور تقدیر کرده بود، یا من بداقبال بودم؟ این چیزها را من هرگز نفهمیدم. زن‌های دیگری را هم می‌شناختم که یا نشمه می‌شدند، یا عنکبوت قالی، یا وامانده در پله‌های خانه پدری، و یا چه اهمیت دارد؟»
سال بلوا/عباس معروفی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #440
دست‌هام را دور موهاش گرداندم، گردنش را با انگشت‌هام مس کردم و او را به خودم کشیدم: «مرد باش، می‌فهمی؟» «مردها همیشه تا آخر عمر بچه‌اند، این یادت باشد.» «هم بچه باش، هم مرد، امّا مال من باش.» «تو خیلی زنی.» خیلی خوشم آمد. گفت: «لولی م**س.ت با شخصیت.» کیف کردم.
سال بلوا/عباس معروفی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا