دفتر خاطرات دفتر خاطرات ~Deku | اختصاصی انجمن یک رمان

ANAM CARA · 9/7/24

بسم‌تعالی~
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده

این تاپیک متعلق به ~Deku هست و شخص دیگری اجازه فعالیت در آن را ندارد. برای داشتن تاپیک مشابه درخواستتون رو در این تاپیک اعلام کنید.
درخواست تاپیک دفتر خاطرات نویسندگان

~Deku · 13/7/24

محیا هستم ملقب به میدوریا ایزوکو (دکو)، و می‌تونید اینجا بیوگرافیم رو ببینید
شخصاً آدمی هستم که به شدت از نوشتن لذت می‌بره، یعنی بهترین حس دنیا برام لحظه‌ تایپ کردن لحظات رمانمه. جزو محدود افرادی که چالش نوشتن واسش از خلق ایده هاش جذاب تره_بنظرم به تصویر کشیدن رویاها حس بهتری از خود رویاپردازی داره
هدفم به عنوان یه نویسنده_کسی که قرار نیست از کارش دست بکشه و شاید تا آخر عمرش بنویسه_اینه که یه شاهکار بنویسم. حالا دیر یا زود، بالاخره که بهش می‌رسم. بهرحال با تلاش هرچیزی ممکن است.
خب اولین اثری که شروعش کردم، و همین تابستون هم قراره تمومش کنم، این رمان فانتزی قشنگمه که انتقادای منفی مبنا بر غیرمنطقی بودنش هم تا دلتون بخواد داشتم ولی ازشون...

~Deku · 27/7/24

در حال حاضر با دوستم

ملکه جهنمی❄ مشغول طرح‌ریزی برای پروژه بعدیمون هستیم_یک هفت جلدی فانتزی_و حس می‌کنم ما بهترین عملکرد گروهی توی انجمن رو ما داریم و انگار تو خونمونه که باهم بنویسیم. حسش خیلی جذابه: بحث می‌کنیم، ذوق زده می‌شیم، می‌نویسیم، نقد می‌کنیم و لذت می‌بریم. کاریه که حسابی زمان می‌بره ولی ارزشش رو داره
جریان آشناییمون جالب بود، شروعش از اینجا بود که هردو خواننده های رمان

الهه یخی بودیم و تو تاپیک گفتمان آزاد نظراتمون رو میگفتیم_این نویسنده محترم خواننده های زیادی داشت و در نتیجه گفتمانش هم شلوغ بود_و من هم اون موقعا هنوز یه بچه غد بودم و حسابی اونجا جر و بحث راه مینداختم. اوضاع تا حدی پیش رفت که مدیرا اومدن تاپیک رو پاکسازی کردن و بعد...

~Deku · 14/8/24

حس من موقع نوشتن این آخرای رمانم اینجوری بود که با هر جمله یه زخم بزرگ عاطفی توی داستان ایجاد می‌کنم. رسماً جمله به جمله‌ش رو با دقت نوشتم با این که شاید بنظر خواننده ها چیز خاصی نیاد. بخش سخت این تجربه نوشتن احساسات درست توی اون موقعیت کاراکترم بود. که قراره گروهش رو توی یه نبرد رهبری کنه، با ترساش روبرو بشه و فداکاری کنه. و این درحالی بود که این کاراکتر فقط یه آدم عادیه و مثل بقیه شخصیتای رمانای فانتزی، قرار نیست با شجاعت بجنگه و بدون تردید فداکاری کنه، چون اصلاً توی یه دنیای فانتزی زندگی نکرده. دنیایی که من ساختم زمین توی قرن نوزدهم بود، جادو توش به صورت نامحسوس وجود داشت و خبری هم از جنگیدن با هیولاها و ماجراجویی تو مکانای خطرناک و این چیزا نبوده. با کاراکتری سر و کار داشتم که توی...

~Deku · 20/9/24

امشب برای تموم کردن این تاپیک لامصب نتونستم چشم روی هم بذارم، ولی احساس می‌کنم واقعاً ارزشش رو داشت که دو ساعت اضافه پای گوشی بشینم...

آموزشی | عوامل اصلی عدم جذابیت رمان‌ها | انجمن رمان نویسی یک رمان

این مطلب رو ممکنه مدیرها پاک کنن، ولی خوبیش اینه که از مقاله‌های اینترنتی کپی نکردمش، این مقاله مخصوص این انجمن و کاربران یک‌رمانه. گمونم اشکالی هم نداشته باشه که خودمونی حرف بزنم...این مقاله رو قراره خیلی بیشتر از رمان خودم تبلیغ کنم، چون خیلی مهمه! خب پست اول توضیح اینه که راجع به چی دارم حرف...

forum.1roman.ir

این تاپیک رو من از ته دلم رسماً برای کل نویسنده‌های انجمن یک رمان، با کلی امید و آرزو نوشتمش. در واقع حرف‌هایی بود که کل مدت تو دلم جمع شدن. و شدیداً احساس میکنم که دلم می‌خواد مدیر سایت بیاد این رو یه اعلامیه برای کل کاربرا کنه (مثل همون اعلامیه تبریک فلان مناسبت که برای همه ارسال میشه) و دلم می‌خواد که رسماً کل انجمن این مطلب رو بخونن، چون واقعاً رمان‌نویسی ما اینجا رو به افته و هرچی می‌گذره نویسندگی ایران، داره بجای پیشرفت فقط پسرفت می‌کنه و رمانای این زمونه اصلا به دهه نود نمی‌رسن، چون...

~Deku · 15/10/24

مدتیه که توی مدرسه می‌نویسم، برای این که از یه سری درس‌ها فرار کنم_که تعدادشون هم زیاد نیست_و متوجه شدم که «چقدر تو مدرسه خلاقیتم بهتر کار می‌کنه و خودم نمی‌دونستم...» و دلیلش هم واضحه، قبلاً تو مسابقه تیرگان نوشته بودمش...

اگر زمانی با وقت تمامً آزاد، حال روحی کاملاً خوب و کاغذ و قلمی تر و تمیز آماده نوشتن شوی و در نهایت صفحه خالی بماند، تعجب نکن. خلاقیت چشمه ایست که از میان سنگ‌های سخت راهش را به بالا باز می‌کند. اگر سرت شلوغ، ذهنت درگیر و کاغذت جای کمی داشت، آن لحظه بدون شک فکرت با نوشتن در آن کاغذ آرام می‌گیرد و روحت به نوشته‌هایت سرایت می‌کند، همان موقع است که می‌توانی چیز زیبایی بنویسی. حس نوشتن در همین خلاصه شدنی‌ست. ظاهر زیبایی ندارد، اما لذتی...

~Deku · 28/12/24

داستان کوتاهی که این روزا دارم می‌نویسم و یه داستان جانبی از همین رمان افسون چپ‌دست هست، یه چیزیه که فقط تو مدرسه می‌تونم بنویسمش. الآن حقیقتاً اگه بیان بهم بگن چرا پارت نمی‌ذاری نمی‌دونم چی بگم، چون این یکی رو تو خونه نمی‌تونم بنویسمش اصلا. انگار که جاش سر کلاسای عمومی موقع تدریس معلمه

و این اواخر که مجازی شد و بعدشم شروع امتحانات، چیزی نتونستم ازش بنویسم.
راستش فکر می‌کنم این که داستانی رو کجا، با چه حس و حال و در چه شرایطی شروع به نوشتن می‌کنیم، خیلی رو ادامه دادنش تأثیر داره. یعنی من رمانی که شروع به نوشتن تو گوشی کردم رو نمیتونم توی کاغذ ادامه بدم یا بالعکس. یا واسه نوشتن فلان اثرم حتماً باید شب باشه، ولی اون یکی رو تو ساعات صبح. واسه نوشتن فلان اثر نیاز به...

~Deku · سه شنبه ساعت 17:26

تعداد تاپیک‌هایی که تا حالا ساختم، به ۸۰تا رسید =) از این هشتاد تاپیک، ۵۶تاشون تاپیک عکسن

۲۰تاشون عکس انیمه ان: https://forum.1roman.ir/profile-posts/919274/
۷تاشون، عکس انیمیشن: https://forum.1roman.ir/profile-posts/920274/
۶تاشون عکسای فیلم: https://forum.1roman.ir/profile-posts/920275/
۳تاشون عکسای هنرمندای خارجی: https://forum.1roman.ir/profile-posts/920276/
۵تاشون مربوط به مانهوا: https://forum.1roman.ir/profile-posts/920278/
و ۱۵تاشون هم بقیه عکسا هستن https://forum.1roman.ir/profile-posts/920279/

این جانب دکو، فانتزی‌نویس انجمن یک رمان، رنگ کاربر فعال را با تمام احترام کنار می‌گذارد. البته همچنان ممکنه که بعضی...

~Deku · سه شنبه ساعت 17:43

شاید من یه اثر اجتماعی شروع کنم (از من بعید حساب میشه) که توش فقط به همین مسئله بپردازم، چیز متفاوتی میشه
سالش رو مثلا بگیرم ۱۵۰۰، زمانی که مردم ایران ۹۰ درصد دیگه مسلمون نیستن
و نقش اصلیش بشه یه دختر باایمانی که توی جمع‌ها احساس غریبگی می‌کنه، مردم مدام اعتقاداتش رو زیر سوال می‌برن، نمی‌تونه احترام و علاقه کسی رو جلب کنه
و سعی می‌کنه خودشو تغییر بده
پول زیادی واسه لوازم آرایشی صرف می‌کنه و جلوی آینه مدام تمرین می‌کنه، سعی می‌کنه خط چشم بکشه مثلاً، حجابش رو کنار می‌ذاره، می‌ره کلی اطلاعات از بازار مد و زیبایی کسب می‌کنه و از درسش غافل میشه
اثر اجتماعی در حقیقت باید همچین چیزی باشه، دغدغه ای که تو خود زندگی نویسنده باشه. نه که فلانی با فلانی ازدواج می‌کنه یا فلانی از فلانی طلاق می‌گیره...

~Deku · سه شنبه ساعت 17:46

اگر بخوام به یه انیمیشن مدال iconicترین و مناسب‌ترین پایان‌بندی رو بدم، می‌دمش به رالف خرابکار
ممکنه بگید اینهمه انیمیشن حرفه ای تر از این وجود داره، و خود من هم از این حقیقت مطلع هستم
اما مشکل اینجاست که خیلی از همون آثار بهتر از این، خیلیاشون مجبور میشن منطق رو برای به اوج رسوندن داستان فدا کنن.
اما رالف خرابکار منطقش رو حفظ کرد، کاملاً منطقی بود اون لحظه اوجش. علاوه بر منطقی بودن، خیلی خلاقانه هم بود، که باعث میشه کلا چیزی به دور از کلیشه باشه.
و همین‌طور اوج گرفتنش هم واقعاً، واقعاً اوج بود تو دیدگاه من. هیچ شعار الکی ای احساس نکردم، چون توی اون لحظه اوج مسئله آرزوهای رالف حیاتی تر از نجات دادن اون بازی بنظر می‌رسید و سازنده‌ها از تمایلات شاید خودخواهانه شخصیت اصلی، برای خیرخواهیش...

دفتر خاطرات دفتر خاطرات ~Deku | اختصاصی انجمن یک رمان

گزینه‌های بیشتر

ANAM CARA

امضا : ANAM CARA

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

آموزشی | عوامل اصلی عدم جذابیت رمان‌ها | انجمن رمان نویسی یک رمان

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

~Deku

امضا : ~Deku

موضوعات مشابه