- ارسالیها
- 12
- پسندها
- 79
- امتیازها
- 83
- نویسنده موضوع
- #11
راوی:
آنام نمیتونست این رو قبول کنه، نمیتونست قبول کنه که کسی اینطور با بی احترامی باهاش صحبت کنه و بدون دلیل مجبور به عذرخواهی بشه.
آنام اون شب رو تا صبح نتونست بخوابه و مدام خود خوری میکرد، اما آراز اصلا براش مهم نبود، اون آدمها رو بر اساس سطح طبقاتیشون میسنجید و یه خدمتکار مثل آنام برای اون اصلا ارزش این رو نداشت، که حتی بهش فکر کنه.
آنام یه دختر فقیر بود اما آراز از همون اول تو ناز و نعمت بزرگ شده بود، همه با اون خوب رفتار میکردن، بخاطره همین خیلی خودشیفته و مغرور بار اومده بود، اون پسره خانواده بزرگ فرهمند بود.
شاید یه برادر و خواهر بزرگترم داشت که برادرشم بچه داشت، اما همه میدونستن که آراز وارث این ثروته بزرگه نه برادرش آرش که اصلا توانایی اداره کردن این مال و منالو نداشت و...
آنام نمیتونست این رو قبول کنه، نمیتونست قبول کنه که کسی اینطور با بی احترامی باهاش صحبت کنه و بدون دلیل مجبور به عذرخواهی بشه.
آنام اون شب رو تا صبح نتونست بخوابه و مدام خود خوری میکرد، اما آراز اصلا براش مهم نبود، اون آدمها رو بر اساس سطح طبقاتیشون میسنجید و یه خدمتکار مثل آنام برای اون اصلا ارزش این رو نداشت، که حتی بهش فکر کنه.
آنام یه دختر فقیر بود اما آراز از همون اول تو ناز و نعمت بزرگ شده بود، همه با اون خوب رفتار میکردن، بخاطره همین خیلی خودشیفته و مغرور بار اومده بود، اون پسره خانواده بزرگ فرهمند بود.
شاید یه برادر و خواهر بزرگترم داشت که برادرشم بچه داشت، اما همه میدونستن که آراز وارث این ثروته بزرگه نه برادرش آرش که اصلا توانایی اداره کردن این مال و منالو نداشت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر