متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های وجوم | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #1
هوالحق
نام دلنوشته: وجوم
نویسنده: دیاناس(ماهی‌قرمز)

مقدمه:
تو را، لبخند غمگینت حین جدایی و اشک‌های جعلی و بدلی نرگِست را به ابد و یک روز نخواهم بخشید. نه برای شکنجه‌ی بی‌‌کرانه‌ای که روحم را به زندانِ زوال پذیرفت، نه برای نسیانی که بندبند گفتارت را زیر سلطه‌ی خویش گرفت؛ برای تمام احساساتی که پس از رفتنت، از خانه‌ی متروک قلبم بیرون جهیدند.

وجوم؛ کلمه‌ای عربی، در لغت به معنای خاموش گردیدن از فرط خشم و اندوه و به زبان دیگر، دردی که صاحبش را لال می‌کند.
 
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,240
پسندها
31,624
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سن
19
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S.LOTFI

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #3
نگریستمت، میان بارش بی‌وقفه‌ی اعتسافِ هستی و قدم از قدم برنداشتم. خواستم تن بی‌جانت را در بَر گیرم؛ اما سیمای سرد و لمست طاقت مداومت را از رگ و پی تنم زدود. مرا سکوت و رنجِ غم‌خوار نبودن به یغما می‌برد و تو را وجودِ بدنام و ننگین من!
می‌روم؛ می‌روم که نبودم دردی به جانت زند و بودنم هزاران درد!
 
آخرین ویرایش
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #4
بی‌خوابم و سردیِ اتاق، انگشتان بی‌روح و ماتم دیده‌اش را دور تنم حصار می‌کشد؛ گویی سودای غرق تنم میان تاریکی و مرداب رفتنت را دارد. رقص زیبایی می‌شود؛ جنبش تنم میان کابوس نبودنت به همراه سمفونی شیون قلب و مویه‌های برخاسته از دهانم. شب‌ها دهشتناک‌اند میان سرمای این زجر باشکوه!
 
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #5
غلافِ رقیق و زودرنجِ قلبم را نیز‌ه‌های صبر می‌خراشند و قطره‌قطره خونِ دلتنگی به جان می‌خرند. او پناهم نمی‌ماند؛ اما اگر نبودنم به دلش خوش نشسته، می‌روم. به او اما برسانید که تنم را خاکِ غم، به عذاب می‌فشارد و موریانه‌های تنگ‌دلی را تاب می‌آورم؛ اما زین پس به آغوش بی‌محبتش بازنمی‌گردم.
 
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #6
تیزیِ نبودنت محله به محله‌ی پوست تنم را می‌پیماید و به عمق این کالبد فرسوده می‌رسد؛ جایی میان خاکِ تپنده‌ی جثه‌ام. زندگی جاری‌ست! در عمق این خون‌کده، درختی از رنج و سوز می‌کارم و لحظه‌لحظه به جانم کوفته می‌شود.
ای نبضِ خاکِ من!
دانای این غمی و فقط نگاه می‌کنی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #7

از نیمه شب گذشته. انگشتانم موی شادابِ غم را به لطافت می‌نوازد و غم، نوزادی مطیع و فرمان‌بردار، در آغوش گرم و غم‌زده‌ام به سبک‌بالی چشم روی هم گذاشته. مزه‌ی دهانم را طعم گس فاصله‌ها می‌شکافد. کدام صباح چشم بگشایم که غمم چندی بیش از من سر به بالین بگذارد؟
 
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #8

قلبم را میان غبار نخواستن‌ها به دستان خشن و ستیزه‌خویت سپردم؛ امید به همان کلام معروف که نقل می‌کرد، «عشق، دلِ سنگ را نرم می‌کند.» و تو مرا خرگوشِ بی‌جان قصه می‌دیدی که به حد آسمان دفاعی در برابرت ندارد. من اما از یاد برده بودم کلام مادر را که می‌گفت، «طعمه نباش که اگر ردی ضعفت نشان دهی، تمامت را به تاراج میدهی!» و من چه مطلوب، تمامم را ضعف دربر گرفت. خوشا تاراجی که از سوی توست!
 
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI

- ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

شاعر انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
9,015
پسندها
38,897
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • نویسنده موضوع
  • #9
مِهرت شوکران جانم بود و تو دلم را می‌بوسیدی تا گل‌های عشقت در سینه‌ام شکوفان شوند و غافل از شرنگی که از میان بوسه‌های گذرایت به سینه‌ام تزریق می‌شد. حضور ناچیزِ زودگذرت حاصلی جز گوالش خارهای سخت تنهایی در سینه‌ام نداشت. شاید اگر می‌ماندی مینوی جهان را در سینه‌ام می‌پروراندی.
 
آخرین ویرایش
امضا : - ᴰᶦᵃⁿᵃˢ᜴

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا