- ارسالیها
- 10
- پسندها
- 33
- امتیازها
- 33
- نویسنده موضوع
- #11
ها؟...فکر کنم میدونم چرا چون خستهام. خیلی خستهام میخواهم بخوابم.
پس چرا خوابم نمیبره؟ خستهام. چرا خوابم نمیبره؟ چرا فقط به یه جا نگاه میکنم؟ حالم خوبه نه؟!
بسته! بسته! بسته نمیخوام چیزی بشنوم. نمیخوام فکر کنم و نمیخوام بلرزم. واقعا میتونی دوسم بداری؟ دوسم داری؟ دروغ میگی! دوسم نداری بدت میاد؛ چون من یه بی عرضهام. نه نه تو دروغ میگی ساکت شو! تنهام بذار. بذار بخوابم چون خیلی خستهام. تصمیم گرفتم یکم راه برم که شاید یکم آروم بشم. نمیدونستم کجا میرفتم...خودم رو رو به روی خونهم دیدم. روی تخت دراز کشیدم و به عکس کنار میز نگاه کردم. اون خاطرات رو به یاد آوردم.
هوا ابری بود. میگفتی الانه که بارون بباره من با خوشحالی از راهرو خونه به حال دویدم و داد میزدم:
- مامان؟ کجایی؟...
پس چرا خوابم نمیبره؟ خستهام. چرا خوابم نمیبره؟ چرا فقط به یه جا نگاه میکنم؟ حالم خوبه نه؟!
بسته! بسته! بسته نمیخوام چیزی بشنوم. نمیخوام فکر کنم و نمیخوام بلرزم. واقعا میتونی دوسم بداری؟ دوسم داری؟ دروغ میگی! دوسم نداری بدت میاد؛ چون من یه بی عرضهام. نه نه تو دروغ میگی ساکت شو! تنهام بذار. بذار بخوابم چون خیلی خستهام. تصمیم گرفتم یکم راه برم که شاید یکم آروم بشم. نمیدونستم کجا میرفتم...خودم رو رو به روی خونهم دیدم. روی تخت دراز کشیدم و به عکس کنار میز نگاه کردم. اون خاطرات رو به یاد آوردم.
هوا ابری بود. میگفتی الانه که بارون بباره من با خوشحالی از راهرو خونه به حال دویدم و داد میزدم:
- مامان؟ کجایی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر