• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه آواره از گرسنگان | امیراحمد کاربر انجمن یک رمان

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
بی‌توجه به حرفم می‌گوید:
- هنوزم بهش فکر می‌کنی؟ همون دختری که مدام توی مغازه از دیگران پذیرایی می‌کرد... وقتی داشتی طبق دستورشون با شکنجه کردنش وظیفت رو انجام می‌دادی از خودت پرسیدی چرا داری این کار رو می‌کنی؟!
ل*ب‌هایم را محکم روی هم فشار دادم و بی‌توجه به او در حالی که برس را روی بدنه کثیف توالت می‌کشیدم با حالتی خشمگین گفتم:
- دیگه با این حرف‌هات شورش رو درآوردی، هر بار که در موردش باهات جر و بحث می‌کنم همین رو بلدی بگی. چند بار باید بگم که من... .
وسط حرفم پرید و گفت:
- دستور داشتی، همون‌طور که من هم مثل تو مجبور بودم بر خلاف میلم دستور رو اجرا کنم.
با عصبانیت و خشم لحظه‌ای کوتاه دست از کار کردن کشیدم، نگاهی به او انداختم و با لحنی معترض گفتم:
- اما من... .
دوباره وسط حرفم پرید و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
در حین این کار صدای جریکو را شنیدم که گفت:
- ببین من نمی‌گم باید طبق حرفم هر کاری که می‌گم رو بکنی یا این که حرفم حتماً درسته فقط ازت می‌خوام که کمی محتاط باشی همین، اصلاً... .
بی‌توجه به حرفش با صدایی آمیخته به تمسخر و ناراحتی گفتم:
- ممنون از توصیه‌ات، حالا اگه میشه بزار کارم رو بکنم تا... .
طوری که انگار قصد داشته باشد ناراحتی‌اش را به من نشان بدهد و با من ابراز هم‌دردی کند می‌گوید:
- به هر حال از من گفتن بود رفیق، بازم بهت می‌گم اگه کمک خواستی می‌تونی روی من و اعضای گروه حساب کنی، بلاخره باید هوای هم دیگه رو داشته باشیم تا بتونیم... .
ناگهان صدای قدم‌های محکم سپس صدای آزار دهنده، آشنا و تمسخر‌آمیزی اعصابم را به هم می‌ریزد:
- هِی احمق مفید، شنیدم سروان بدجور حالت رو گرفته. مگه نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
اذیت و آزار دادن من و سرباز‌ها بخشی از سرگرمی احمقانه‌اش محسوب می‌شود.
نزدیک به او راب و راگرا نوچه‌های دیوانه و روانی‌اش ایستاده‌‌اند و همکارشان را در آزار دادن من یاری می‌کنند، راگرا قهقه‌زنان می‌گوید:
- راست میگید رئیس، تا الان از بین همه سرباز‌ها آستیاگ تنها کسیه که تونسته تو تمیز کردن دستشویی‌های پادگان بیشترین رکورد را ثبت کنه.
لباس و شلوار سفید‌رنگ نظامی، پوتین‌های مشکی و درجه‌های روی بازوی دست راستشان صلابت خاصی به آن‌ها داده است.
هرچند قد کوتاه راب همراه با چهره زشت راگرا بر خلاف رئیسشان گرانِر این ابهت را خدشه‌دار کرده است.
در حالی که سعی دارم عصبانیتم را کنترل کنم به دسته بورس محکم فشار می‌آورم و با لحن نیشداری می‌گویم:
- نه، علاقه‌ ندارم کسی رو که مثل سگ توی سالن غذا‌خوری از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
راگرا وسط حرفش می‌پرد و خطاب به من می‌گوید:
- حالا که حرف از زبون شد چطوره زبونت رو ببریم تا کمتر ازش چیزی بیرون بیاد؟ این طوری شاید... .
راب وسط حرفش می‌‌پرد و در حالی که با قدم‌های تهدید‌آمیزی به طرفم می‌آید با لحن طرفدارانه‌ای می‌گوید:
- گل گفتی، این یکی رو پایه‌ام.
پیش از آن که به من نزدیک شود جریکو مقابلش می‌ایستد و در حالی که سعی دارد او را آرام و از درگیر شدن با من منصرف کند با صدایی که خواهش و عذر‌خواهی از آن موج می‌زند می‌گوید:
- هِی، هِی آروم باش رفیق. همکارم منظور بدی نداشت فقط... .
راب خشمگینانه او را به طرف من هل می‌دهد و با نگاه تهدید‌آمیزی می‌گوید:
- کی با تو حرف زد ضعیفه؟! نکنه تو هم مثل همکارت هوس کتک کردی؟!
جریکو با عذر‌خواهی و تعریف و تمجید از راب و رئیسش سعی می‌کند او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
جریکو وسط حرفش می‌پرد و می‌گوید:
- فقط خواستم عاقبت زبون‌درازیت رو بهت یاد‌آوری کنم راب! این طوری شاید کمتر موقع پست دادن خوابت بگیره.
راب با شنیدن حرفش به مانند آتشفشانی فوران کرده از روی زمین بلند می‌شود، دستانش را مشت می‌کند، با نگاه اخم‌آلودش به طرف جریکو حمله‌ور می‌شود و در حالی که با او گلاویز شده است فریاد‌زنان می‌گوید:
- با دستای خودم تیکه‌تیکت می‌کنم آشغال!
هم‌زمان با درگیر شدن آن‌ها راگرا با مشت گره کرده‌اش به طرفم هجوم می‌برد.
سریع خودم را کنار می‌کشم، سرم را پایین می‌آورم و با بالا آوردن دستم حمله دست مشت‌شده‌اش را دفع می‌کنم.
سپس یقه‌اش را محکم به سمتی می‌کشم، او را به دیوار مقابلم می‌کوبم، با دسته برس خشمگینانه ضربه محکمی را به گونه‌ راستش وارد می‌کنم و به گلویش محکم فشار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
از گوشه لبش خون سرخ‌رنگی به پایین سرازیر شده بود و خشم و نفرت از چهره خونینش فوران می‌کرد.
او سریع از جایش بلند شد و به طرف‌مان آمد تا به من کمک کند اما با حمله‌ور شدن راگرا به طرفش از انجام این کار منصرف و برای دفاع از خودش با او درگیر می‌شود.
بی‌توجه به او نگاهی به راب می‌اندازم، در میانِ درگیری به یقه لباسش چنگ می‌اندازم و مشت محکمی به گونه‌اش وارد می‌کنم.
سعی می‌کنم تا مشت دیگری به گلو یا صورتش وارد کنم اما او با سرعت مرا به پشت سرم هل می‌دهد.
تعادلم را از دست می‌دهم و با برخورد به توالت و دیوار پشت سرم زمین می‌خورم.
درد شدیدی مهره‌های کمر و دست و پا‌های استخوانی‌ام را شکنجه می‌دهد و نفس‌هایم با سرعت به شماره افتاده است.
بی‌توجه به درد دست و پا‌هایم سعی می‌کنم از روی زمین بلند شوم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
راگرا یقه جریکو را رها می‌کند، سپس با فاصله گرفتن از او دندان‌هایش را محکم روی هم فشار می‌دهد و زیر ل*ب ناسزا می‌گوید.
هم‌زمان با او راب ناباورانه سرش را می‌چرخاند، نگاهی به رئیسش گرانِر می‌اندازد و متعجبانه با تحمل درد و سوزش دماغ خونی‌اش می‌گوید:
- چی؟! یعنی چی که ولشون کنیم رئیس؟! مگه ندیدی باهام چیکار کر... .
نگاه تند گرانِر او را خفه می‌کند. راب بر خلاف میلش از من فاصله می‌گیرد و زیر ل*ب چیزی زمزمه می‌کند. به احتمال دارد به مانند راگرا به من یا جریکو ناسزا می‌گوید.
با دور شدنش گرانِر مقابلم می‌ایستد، سر تا پایم را برانداز می‌کند و با صدایی آمیخته به تمسخر می‌گوید:
- فعلاً زبون‌ درازیت رو نادیده گرفتم اما نه به این خاطر که ازت خوشم اومده باشه یا دلم به حالت بسوزه، فقط به این خاطر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
دستی به دهانش می‌کشد، شلوار و لباس نظامی‌اش را مرتب می‌کند و روبه من می‌گوید:
- تو حالت خوبه؟
با صدای تمسخر‌آمیزی می‌گویم:
- بهم میاد خوب باشم؟
چند قدم به من نزدیک می‌شود، با دراز کردن دستش به طرفم به من کمک می‌کند تا از روی زمین بلند شوم.
به محض بلند شدنم از زمین نفسم را محکم بیرون دادم و زیر ل*ب به گرانر و نوچه‌هایش ناسزا گفتم.
جریکو بی‌توجه به حرف‌هایم می‌گوید:
- بی‌خودی اعصابت رو خرد نکن، با فوش دادن بهش چیزی درست نمی‌شه.
نیشخند تلخی به لبان زخمی‌ام نشاندم و گفتم:
- عوضش یکیشون رو حسابی آدم کردیم. هر چند به اندازه اون دختره کتکش نزدم اما خب حداقل... .
جریکو به من چشم‌غره می‌رود و معترضانه می‌گوید:
- آخه برای چی خودت رو باهاشون درگیر کردی؟ تو که می‌دونستی اون... .
وسط حرفش پریدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
با لحن طعنه‌آمیز و جدی می‌گویم:
- منظورت از همکاری قربانی شدن برای گندکاری‌هاتون هست؟ درسته؟ شما یه گند به پا می‌کردین، اون وقت تنبیه‌ها، کتک‌ها و فوش و ناسزا‌های سروان نسیب من بد‌بخت می‌شد! اصلاً... .
جریکو آه بلندی می‌کشد، سپس وسط حرفم می‌پرد و می‌گوید:
- این غُر‌غُر‌هات تمومی ندارن آستیاگ؟ به خدا پدرمون رو درآوردی.
با دراز شدن دستش به طرفم با او دست دادم و با خنده کوتاهی گفتم:
- نه، فکر نکنم.
جریکو دستی به دماغش می‌کشد و می‌گوید:
- راستی چرا گرانِر انقدر مهربون شده بود؟! سابقه نداشت موقع دعوا طرف رو انقدر راحت ول کنه، مطمئنم یه جای کارش می‌لنگه.
سوالی که خودم هم از آن شگفت‌زده هستم، اما در حال حاضر پاسخ عاقلانه‌ای برایش ندارم.
شانه‌ام را بالا انداختم و گفتم:
- نمی‌دونم، شاید بهم لطف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
352
پسندها
3,200
امتیازها
16,763
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
ناگهان صدای تمسخر‌آمیز گرانر را می‌شنوم که می‌گوید:
- بکش کنار ضعیفه!
ضربه محکمی شانه‌ چپم را آزار می‌دهد، با سرعت به سمتی هل داده می‌شوم و محکم روی زانو‌هایم زمین می‌خورم.
در میان خنده‌ها و قهقه‌های آزار‌دهنده راب و راگرا صدای گرانر را می‌شنوم که با لحن نیشدارش می‌گوید:
- اوخ ببخشید، چیزیت که نشد قهرمون؟ آا... راستی یادم رفت رکوردت رو تو بیدار موندن از خواب تبریک بگم آستیاگ پس... .
با لبانی بسته فریاد می‌کشم:
- خفه شو!
گرانر با قطع کردن خنده‌اش به من چشم قره می‌رود و با صدای تهدید‌آمیزی می‌گوید:
- چی گفتی؟ اگه جرئت داری دوباره تکرار کن!
خشم و نفرت بدن گر گرفته‌ام را به آتش می‌کشد، نمی‌دانم که چگونه قرار است در طول ماموریتم رفتار‌های آزار‌دهنده این احمق گنده‌بک و نوچه‌هایش را تحمل کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا