• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه آواره از گرسنگان | امیراحمد کاربر انجمن یک رمان

امیر احمد

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
328
پسندها
2,960
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
بی‌توجه به حرفم می‌گوید:
- هنوزم بهش فکر می‌کنی؟ همون دختری که مدام توی مغازه از دیگران پذیرایی می‌کرد... وقتی داشتی طبق دستورشون با شکنجه کردنش وظیفت رو انجام می‌دادی از خودت پرسیدی چرا داری این کار رو می‌کنی؟!
ل*ب‌هایم را محکم روی هم فشار دادم و بی‌توجه به او در حالی که برس را روی بدنه کثیف توالت می‌کشیدم با حالتی خشمگین گفتم:
- دیگه با این حرف‌هات شورش رو درآوردی، هر بار که در موردش باهات جر و بحث می‌کنم همین رو بلدی بگی. چند بار باید بگم که من... .
وسط حرفم پرید و گفت:
- دستور داشتی، همون‌طور که من هم مثل تو مجبور بودم بر خلاف میلم دستور رو اجرا کنم.
با عصبانیت و خشم لحظه‌ای کوتاه دست از کار کردن کشیدم، نگاهی به او انداختم و با لحنی معترض گفتم:
- اما من... .
دوباره وسط حرفم پرید و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
328
پسندها
2,960
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
در حین این کار صدای جریکو را شنیدم که گفت:
- ببین من نمی‌گم باید طبق حرفم هر کاری که می‌گم رو بکنی یا این که حرفم حتماً درسته فقط ازت می‌خوام که کمی محتاط باشی همین، اصلاً... .
بی‌توجه به حرفش با صدایی آمیخته به تمسخر و ناراحتی گفتم:
- ممنون از توصیه‌ات، حالا اگه میشه بزار کارم رو بکنم تا... .
طوری که انگار قصد داشته باشد ناراحتی‌اش را به من نشان بدهد و با من ابراز هم‌دردی کند می‌گوید:
- به هر حال از من گفتن بود رفیق، بازم بهت می‌گم اگه کمک خواستی می‌تونی روی من و اعضای گروه حساب کنی، بلاخره باید هوای هم دیگه رو داشته باشیم تا بتونیم... .
ناگهان صدای قدم‌های محکم سپس صدای آزار دهنده، آشنا و تمسخر‌آمیزی اعصابم را به هم می‌ریزد:
- هِی احمق مفید، شنیدم سروان بدجور حالت رو گرفته. مگه نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
328
پسندها
2,960
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
اذیت و آزار دادن من و سرباز‌ها بخشی از سرگرمی احمقانه‌اش محسوب می‌شود.
نزدیک به او راب و راگرا نوچه‌های دیوانه و روانی‌اش ایستاده‌‌اند و همکارشان را در آزار دادن من یاری می‌کنند، راگرا قهقه‌زنان می‌گوید:
- راست میگید رئیس، تا الان از بین همه سرباز‌ها آستیاگ تنها کسیه که تونسته تو تمیز کردن دستشویی‌های پادگان بیشترین رکورد را ثبت کنه.
لباس و شلوار سفید‌رنگ نظامی، پوتین‌های مشکی و درجه‌های روی بازوی دست راستشان صلابت خاصی به آن‌ها داده است.
هرچند قد کوتاه راب همراه با چهره زشت راگرا بر خلاف رئیسشان گرانِر این ابهت را خدشه‌دار کرده است.
در حالی که سعی دارم عصبانیتم را کنترل کنم به دسته بورس محکم فشار می‌آورم و با لحن نیشداری می‌گویم:
- نه، علاقه‌ ندارم کسی رو که مثل سگ توی سالن غذا‌خوری از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

امیر احمد

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/6/23
ارسالی‌ها
328
پسندها
2,960
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
راگرا وسط حرفش می‌پرد و خطاب به من می‌گوید:
- حالا که حرف از زبون شد چطوره زبونت رو ببریم تا کمتر ازش چیزی بیرون بیاد؟ این طوری شاید... .
راب وسط حرفش می‌‌پرد و در حالی که با قدم‌های تهدید‌آمیزی به طرفم می‌آید با لحن طرفدارانه‌ای می‌گوید:
- گل گفتی، این یکی رو پایه‌ام.
پیش از آن که به من نزدیک شود جریکو مقابلش می‌ایستد و در حالی که سعی دارد او را آرام و از درگیر شدن با من منصرف کند با صدایی که خواهش و عذر‌خواهی از آن موج می‌زند می‌گوید:
- هِی، هِی آروم باش رفیق. همکارم منظور بدی نداشت فقط... .
راب خشمگینانه او را به طرف من هل می‌دهد و با نگاه تهدید‌آمیزی می‌گوید:
- کی با تو حرف زد ضعیفه؟! نکنه تو هم مثل همکارت هوس کتک کردی؟!
جریکو با عذر‌خواهی و تعریف و تمجید از راب و رئیسش سعی می‌کند او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا