نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ماهی میان توفان | دردانه عوض‌زاده کاربر انجمن یک رمان

دردانه. ع

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,025
پسندها
7,461
امتیازها
23,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #11
ماه‌نگار دوباره هیس محکمی گفت و بز را رها کرد تا سهراب بز دیگری را پیش بیاورد، در دلش از این حرف مارال قنداب راه افتاده بود اما در کنار آن دلهره‌ی این را داشت که گل‌نگار بویی از حرف‌های او و مارال ببرد، گرچه ترسش بی‌دلیل بود، چرا که گل‌نگار هیچ حواسش پی خواهر و‌ مارال نبود و تمام حواسش را پسرعمه‌ی نامزدش گرفته بود که با بقیه مشغول رتق و فتق امور بودند. کار شیردوشی که تمام شد، دخترها تغارهای شیر را به کمر زده و تا کنار اجاق آوردند. آغجه‌گول باز متوجه نگاه‌های زیرچشمی دخترش با دومان شد که مشغول کوباندن میخ‌های سیاه‌چادر اصلی بود. برای اینکه گل‌نگار را از دومان فاصله دهد، به او تشر زد.
- گل‌جان چرا فس‌فس می‌کنی؟ اجاقو روشن کن شیرها رو بجوشون، برای شب شیربرنج بذار، مردا گرسنه نمونن، هرچی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع

دردانه. ع

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,025
پسندها
7,461
امتیازها
23,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #12
ماه‌نگار از این حرف خنده پرذوقی کرد و چشمان سیاهش درخشید. کتری را پر آب کرد و بلند شد تا کنار اجاق ببرد. مارال نگاهش را به ماه‌نگار دوخت. او حق را به افراسیاب می‌داد که دل به این دخترعموی زیبایش ببندد، چرا که ماه‌نگار چون مادرش آغجه‌گول همتایی در طایفه نداشتند. در طایفه‌ای که همگی چشمان روشن از سبز تا عسلی و موهای قهوه‌ای روشن و چهره‌ای گندمگون داشتند، فقط ماه‌نگار و‌ مادرش بودند که موها و چشمانی به سیاهی شب و پوستی به سفیدی ماه درخشان داشتند.
آغجه‌گول از این طایفه نبود. دختر زیبایی از طایفه‌ی دیگر بود که شروان به مثال پسرش دل در گرویش بست و ضرغام‌خان به جای پدر درگذشته‌اش برایش پدری کرد و آن‌ها نیز به اعتبار خان که شروان تفنگچی او‌ بود به او دختر داده بودند. این مادر چشم و موی سیاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع

دردانه. ع

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,025
پسندها
7,461
امتیازها
23,673
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #13
نگار که نگاه منتظرش به شیربرنج بود گفت:
- هیچی... گفتم امسال گل‌جان که مرخص بشه همه‌ی کار خونه میفته گردن ماه‌جان، می‌شه یکی مثل تو مارال که تک دختر‌ مادرتی.
گل‌نگار هم با نان به جمعشان پیوست.
- نه اینکه مارال خیلی هم کار می‌کنه، صدای گلین‌باجی* همیشه بلنده سر دختر ناخلفش.
مارال معترض شد.
- هی گل‌جان! کی بود که امروز اینقدر کمکتون کرد، آناجانم عادتشه، دوست نداره یه ذره دستم بیکار باشه، تازه وقتی برای افرا عروس بیاریم کار من راحت‌تر هم میشه، شما برید فکر خودتون باشید.
نگاهی معنادار به ماه‌نگار کرد که در تاریکی که تک فانوس کنارشان یارای مقابله با آن را نداشت، جز خودشان دونفر کسی نفهمید.
نگار که دیگر تحمل نداشت شیربرنج خنک شود با نان مقداری از آن را برداشت و گفت:
- راست میگی، لطفعلی هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا