- ارسالیها
- 1,422
- پسندها
- 11,249
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #21
لطفعلی که برگشت آنقدر اصلاح کرده و به خودش رسیدهبود که سرخوش بودنش از دور هم مشخص بود. تهریشهای نسبتاً بلندی که قبلاً صورتش را گرفته بود از بین برده و سبیلهای قیطانیاش را با روغن چرب کردهبود و همانند کسی که برای رفتن به عروسی آماده شده آرخالق نو و زیبایش را به تن کرده بود. دخترها ناهار آماده کرده و لطفعلی خورده و نخورده، برای رفتن مهیا شد. چُقه*اش را پوشید، پاپیچ* را دور ساق پاهایش بست و کلاهش را بر سر گذاشت تا همراه ایلدیرم که چهار میش بهاره برای پیشکش به علیقلیخان آماده کردهبود، راهی روستا شود.
ایلدیریم پدرش کرم را در کنار گله رها کرده بود تا فقط امر لطفعلی را اطاعت کند. از همان زمان ناهار وقتی که پا به خانه گذاشته و شروان فهمیده بود کرم در کوه با گله تنها مانده، خود به...
ایلدیریم پدرش کرم را در کنار گله رها کرده بود تا فقط امر لطفعلی را اطاعت کند. از همان زمان ناهار وقتی که پا به خانه گذاشته و شروان فهمیده بود کرم در کوه با گله تنها مانده، خود به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.