- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 1,999
- پسندها
- 16,121
- امتیازها
- 40,573
- مدالها
- 21
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #281
لطفعلی همزمان که وسایل را درون توبره برمیگرداند، گفت:
- به ماهجان بگید حال همه ما خوبه، بگید آنا دیگه مثل قبل عزادار رفتنش نیست؛ غصه میخوره اما آروم شده، بگید آقاجان حیوونها رو فروخت به افرا... .
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- افرا چوپون شده، از کلهسحر تا بوق سگ با گله میره کوه، دیگه فقط حیوونهای گله و سنگهای کوه، صدای خوندنشو میشنوه ولی عمو رفته براش حرف زده، قول نازلی رو گرفته. بگید گلجان رفت سر خونه زندگیش، بگید آقاجان نذاشت دومان بیاد تفنگچی بشه اما جاش گفت بره معاملهگری کنه، بگید پسر نگار هم دنیا اومد و اسمش رو گذاشتن یاشار. بگید واسه من هم آقاجان با عمو حرف زد که دومادش بشم، به ماهجان بگید خیلی دلتنگشیم، ولی غصهی ما رو نخوره، حال ما خوبه، نگران ما نباشه.
لطفعلی سر به...
- به ماهجان بگید حال همه ما خوبه، بگید آنا دیگه مثل قبل عزادار رفتنش نیست؛ غصه میخوره اما آروم شده، بگید آقاجان حیوونها رو فروخت به افرا... .
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- افرا چوپون شده، از کلهسحر تا بوق سگ با گله میره کوه، دیگه فقط حیوونهای گله و سنگهای کوه، صدای خوندنشو میشنوه ولی عمو رفته براش حرف زده، قول نازلی رو گرفته. بگید گلجان رفت سر خونه زندگیش، بگید آقاجان نذاشت دومان بیاد تفنگچی بشه اما جاش گفت بره معاملهگری کنه، بگید پسر نگار هم دنیا اومد و اسمش رو گذاشتن یاشار. بگید واسه من هم آقاجان با عمو حرف زد که دومادش بشم، به ماهجان بگید خیلی دلتنگشیم، ولی غصهی ما رو نخوره، حال ما خوبه، نگران ما نباشه.
لطفعلی سر به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.