• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ماهی میان توفان | دردانه عوض‌زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 361
  • بازدیدها بازدیدها 11,617
  • کاربران تگ شده هیچ

دردانه. ع.

کاربر برتر
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,115
پسندها
16,847
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #361
نوروز زانویش را خواباند و چهارزانو نشست.
- خانم‌بزرگ مادرمه، نمی‌تونم چیزی بهش بگم، خصوصاً که الان غصه‌‌ی زمین‌گیر شدن خان رو هم داره.
نیره دستش را مقابل برادر گرفت و تکان داد.
- دیگه چی باید بشه که بفهمی درد مادر، ماهی تنها نیست؟ خانم‌بزرگ تو و زنتو باهم نمی‌خواد، چرا بی‌عار نشستی توی این عمارتو تکون نمی‌خوری؟
حرف‌های نیره به نوروز سنگین آمد و اخم کرد.
- فکر کردی خودم نمی‌دونم‌ خانم‌بزرگ منو نمی‌خواد؟ من بی‌عار نیستم نیر! کاری از دستم برنمیاد، اصلاً چیکار می‌تونم بکنم؟
نیره سری از تأسف تکان داد:
- می‌دونی مادر سر چی با خان‌دایی خلوت کرد؟
دل نوروز هم گواهی بد می‌داد، اما‌ خود را خونسرد نشان داد.
- برادرشه، دلش خواسته باهاش خلوت کنه.
نیره زانویش را بالا کشید و در آغوش گرفت.
- ساده‌ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
سطح
25
 
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,115
پسندها
16,847
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #362
نوروز با فرو بردن بغضش نگاهش را به طرف نیره چرخاند و هیچ نگفت. نیره ادامه داد:
- نادرخان با همه‌ی دشمنیش با زنت، راضی به مرگش نبود، ولی با اومدن نوذر همه قدرت میفته دست مادر، فکر ‌می‌کنی مادر می‌ذاره زنت زندگی کنه؟ می‌خوای تا روزی که زنتو بکشن توی عمارت بمونی؟
نوروز دل‌شکسته اخم کرد او هرگز نمی‌خواست کسی به ماهی او صدمه‌ای بزند، اما چاره‌ای غیر از ماندن هم نداشت.
- میگی چیکار کنم؟ مگه غیر موندن توی عمارت چاره‌ای دارم؟ اصلاً بیرون اینجا آلونکی دارم که برم توش؟
کمی مکث کرد و با درد گفت:
- من از دار دنیا چی دارم نیر که از این عمارت برم؟ نه کاری، نه عایدی، نه سرپناهی.
نوروز آهی کشید و رو به طرف دیوار مقابلش چرخاند.
- خودت که می‌دونی، هیچ‌وقت از درآمد باغ‌ها، نادرخان برای من سهم نگذاشت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا