• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کنتراست مطلق | مهدیه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Benji
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 646
  • کاربران تگ شده هیچ

Benji

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/5/24
ارسالی‌ها
30
پسندها
198
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
اگر بهنیا توانست خیرگی به پدرش را ادامه دهد و رعشه‌ی تنش را تحمل کند، مهرشاد عاجز از تماشای درد کشیدن برادرش رو بالا گرفت و پشت سر کوفته به ستون لب زیرینش را محکم زیر دندان گزید و دوباره شنید، از مهردادی که اشاره سوی خانه داد و صدایش از ته چاه بالا آمد.
- اگه میمردم و برنمیگشتم الان هنوز چشم به راه بود ولی نگاهش زنده بود نه خیره به یه نقطه که نمیدونم فکرش رو کجا برده، هنوز گریه کردن رو از یاد نبرده بود نه طلسم شده به اینکه نتونه دردش رو گریه کنه و هی بریزه توی خودش تا هم من و هم خودش رو خفه کنه، هنوز لحظه‌های این زندگی که قول بهشتش رو دادم و جهنم شد واسش رو پا به پام جلو میومد ولی من بهار رو از دست دادم مهرشاد، لحظه‌ای که خبر مرگ نیهاد رو بهش دادم بهار مرد، تموم شد، خدا نیهاد و من و اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Sara_D

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا