- ارسالیها
- 45
- پسندها
- 309
- امتیازها
- 1,703
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #31
اگر بهنیا توانست خیرگی به پدرش را ادامه دهد و رعشهی تنش را تحمل کند، مهرشاد عاجز از تماشای درد کشیدن برادرش رو بالا گرفت و پشت سر کوفته به ستون لب زیرینش را محکم زیر دندان گزید و دوباره شنید، از مهردادی که اشاره سوی خانه داد و صدایش از ته چاه بالا آمد.
- اگه میمردم و برنمیگشتم الان هنوز چشم به راه بود ولی نگاهش زنده بود نه خیره به یه نقطه که نمیدونم فکرش رو کجا برده، هنوز گریه کردن رو از یاد نبرده بود نه طلسم شده به اینکه نتونه دردش رو گریه کنه و هی بریزه توی خودش تا هم من و هم خودش رو خفه کنه، هنوز لحظههای این زندگی که قول بهشتش رو دادم و جهنم شد واسش رو پا به پام جلو میومد ولی من بهار رو از دست دادم مهرشاد، لحظهای که خبر مرگ نیهاد رو بهش دادم بهار مرد، تموم شد، خدا نیهاد و من و...
- اگه میمردم و برنمیگشتم الان هنوز چشم به راه بود ولی نگاهش زنده بود نه خیره به یه نقطه که نمیدونم فکرش رو کجا برده، هنوز گریه کردن رو از یاد نبرده بود نه طلسم شده به اینکه نتونه دردش رو گریه کنه و هی بریزه توی خودش تا هم من و هم خودش رو خفه کنه، هنوز لحظههای این زندگی که قول بهشتش رو دادم و جهنم شد واسش رو پا به پام جلو میومد ولی من بهار رو از دست دادم مهرشاد، لحظهای که خبر مرگ نیهاد رو بهش دادم بهار مرد، تموم شد، خدا نیهاد و من و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش