متون و دلنوشته‌ها "خاطرات پنهان در باروک"

[Łacrîmosã]

"خاطرات یک مافیای رنسانسی: عشق و پیمان‌شکنی در زیر نقاب شرافت"​

***
در دوران رنسانس، زمانی که هنر، فلسفه و شرافت در اوج خود بودند، در پس پرده‌های مجلل و زرق و برق‌آلود شهرها، زندگی‌هایی پنهان جریان داشت که کمتر کسی از آن‌ها آگاه بود. "خاطرات یک مافیای رنسانسی: عشق و خ**یا*نت در زیر نقاب شرافت" ما را به دنیای سایه‌ها می‌برد؛ جایی که قدرت، [COLOR=rgb(163, 12...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Ftm.gh]

مسیح بزرگ، امروز آمده‌ام نزد خودت تا با خاطراتم اعتراف کنم، می‌دانم که گوش می‌دهی...
هیچگاه یادم نمی‌رود روز مرگ پدرم را. روزی که سم بر وجودش تاثیر خود را گذاشت و روحش را از زمین سمت عرش به پرواز درآورد.
آن روز ورونا سیاه پوش شد زیرا یکی از بهترین اربابانش را پس از رنسانس از دست داد. او آنقدر مرد خوبی بود که ساکنان ورونا با دیدنش در شهر سر خم می‌کردند. او برای [COLOR=rgb(139...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.