متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جهان نیمه‌جان من | نسرین علی‌وردی کاربر انجمن یک رمان

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
133
پسندها
706
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
جهانِ نیمه‌جان من
نام نویسنده:
نسرین علی‌وردی
ژانر رمان:
عاشقانه، اجتماعی
کد رمان: 5730
ناظر رمان: ♕萨纳兹♕ ♕萨纳兹♕


خلاصه:
سخت است. از دور دیدنش سخت است. چشیدن مزهٔ بی‌حیای بودنش با دیگری، تلخ است. طعم زهرمار می‌دهد. آدم را نابود می‌کند.
ولی بعدش چه؟ باید می‌چسبیدم به زندگی خودم؟ یا وقتی آن‌طور خودش را به هر دری می‌زد که بگوید: «کار من نیست.» باید باورش می‌کردم؟ کدامش درست بود؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ghasedak.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,041
پسندها
3,074
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • مدیر
  • #2
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»
C832C135-713C-4B73-9F8B-4C6EF3835B2F.jpeg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
133
پسندها
706
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام او که قلم را جان داد


فصل اول:

دستم می‌لرزید. قلبم می‌لرزید. تمام بدنم می‌لرزید. چیزی را می‌دیدم که نمی‌توانستم باور کنم. باز حتما توی یکی از خواب‌های زشت و بی‌در و پیکر گیر افتاده بودم که به ناخودآگاهم رفته بودند و داشتند خونم را می‌مکیدند. چشم‌هایم انگار که با فشار داشتند از حدقه درمی‌آمدند و نفسم را بند می‌آوردند. حس می‌کردم هر لحظه ممکن است مغزم از سرم دربیاید و کف خیابان بریزد. احتیاج داشتم کسی بیدارم کند، ولی نه...! خیال باطل بود.
من فقط آمده بودم تا کمی با لاله قدم بزنم و بعد با هم چند تا خرت و پرت برای شب یلدا بخریم و دلمان خوش باشد که هنوز برای لحظه‌هایی که حوصله‌مان سر می‌رود، همدیگر را داریم. چه می‌دانستم، پشت شیشهٔ یک کافهٔ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
133
پسندها
706
امتیازها
3,803
مدال‌ها
7
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #4
از چشمانش آتش بیرون می‌زد و کف کافه می‌ریخت. و آیا او هنوز نمی‌دانست با من چه کرده؟ صندلی را با پایش به عقب هل داد و از پشت میز بیرون آمد. صاف زل زد به چشم‌هام. گفت:
- هیچ می‌فهمی چه می‌کنی؟
ناراحت شده بود؟ چه حقی داشت؟ چه حقی داشت که عصبانی شود؟ کی بهش اجازه داده بود که به خودش جرأت بدهد و در این شرایط چنین سوالی بپرسد؟ یک قدم رفتم جلوتر. سینه به سینه‌اش ایستادم. گفتم:
- نترس. هنوز شعورم قد می‌دهد بفهمم چه می‌کنم. تو به فکر خودت باش که هنوز حالی‌ات نیست که چه غلطی می‌کنی.
- وقتی از چیزی خبر نداری، اظهار نظر نکن.
چه پررو! از کی این‌قدر بی‌حیا شده بود؟ گفتم:
- خیلی بی چشم و رویی حسام. جور دیگری شناخته بودمت.
و دیدم که پسر جوانی با لباس فرم، از پشت پیشخوان به طرف ما آمد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا