متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان روی دیگر زندگی | فاطمه فاطمی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,544
پسندها
64,199
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #11
-‌ چای یا نسکافه؟
نگاهم میان پویان و بردیا در حرکت است. جلوی رفتن بردیا را می‌گیرم.
-‌ نه زحمت نکشید. اگه اجازه بدید من نیم ساعت برم مرخصی. البته اگه تنهایی اینجا اذیت نمی‌شید.
بردیا نگاهی به ساعتش انداخت. طبیعتا تا آن دو جوجه اردک عاشق نمی‌آمدند من اجازه خروج نداشتم. اما با درخواست ناگهانی‌ام چاره‌ای برای پسر بیچاره نگذاشته بودم.
-‌ پس من ساعت 4 منتظرتونم. بفرمایید.
اگر قرار بود من نام این پسر را انتخاب کنم، حتما او را متین صدا می‌زدم. همراه پویان به کافه نقلی انتهای سالن طبقه همکف رفتیم. فضای تیره‌اش چشم به روشنایی عادت کرده‌ام را اذیت می‌کرد.
-‌ چه پسر زشتی شدی شما. تو که اعتقاد داشتی به ریش نیست به ریشه است.
ابروهای هشتی شکلش را به پایین خم کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا