• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان فوبیا | فاطمه اسمائیلی کاربر انجمن رمان یک رمان

~darya~

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
147
امتیازها
548
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #51
چرا باید کسی که جلویش سوتی داده بودم، دوباره مقابلم سبز شده؟ بدشانس‌تر از من هم مگر وجود داشت؟
سرم را پایین می‌گیرم‌ و با کفشم چند سنگ‌ریزه را قل می‌دهم.
با صدای بهزاد نیز سرم را بالا نمی‌گیرم‌:
- سلام خانم ارجمند، حال شما؟
صدای زیبا با غرور به گوش می‌رسد:
- سلام بهزاد جان، تو چطوری؟
صدای بشاش بهزاد به گوشم می‌رسید:
- عالی‌ام.
دستان زیبا را روی میز می‌بینم که رو هم‌دیگر قرار گرفته و ناخن‌های بلند قرمزش را به نمایش می‌گذارد:
- می‌بینم بلآخره از خارج دل کندی! دخترا دلت رو زدند یا خودت خسته شدی؟
بهزاد با صدای بلندی می‌خندد و مادرش نیز همراهی‌اش می‌کند و بهزاد می‌گوید:
- وای زیبا‌ خانم! شما خیلی شوخید.
کمی سکوت و بعد دوباره صدایش بلند می‌شود:
- ایشون...
زیبا با کفشش به ساق پایم می‌کوبد؛ طوری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا