متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

میزگرد میزگرد | سری شیشم «خاطرات طنز تحصیلی»

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
674
پسندها
5,422
امتیازها
21,973
مدال‌ها
16
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
درود به تمامی یک‌رمانی‌های عزیز
با ششمین دوره‌ی میزگرد در خدمت شما هستیم.

از جایی که سال تحصیلیه و خیلی از کاربرها درگیر مدرسه و دانشگاه شده‌ن، تصمیم گرفته شده که سری جدید میزگرد، پذیرای خاطرات طنز و اتفاقات جالب دوران تحصیلی شما باشه. خاطرات نابی که به‌طور حتم برای هر فرد متفاوته و شیرینی‌های خاص خودش رو داره.
چه اگر الآن محصلید و چه در گذشته محصل بودید، خاطرات شیرین و طنز خودتون رو توی این تاپیک به اشتراک بذارید و اون‌ها رو تعریف کنید.

نکته:
۱- حین ارسال پیام‌هاتون، لطفاً قوانین سایت رو رعایت کنید.
۲- به افراد فعال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❁S.NAJM

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
674
پسندها
5,422
امتیازها
21,973
مدال‌ها
16
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
برگردیم به تحصیل دوره‌ی بچگی(:
(طنز نیستش ولی خب... نداشتم دیگه:face-with-tears-of-joy:)
کلاس دوم بودم.
یکی از همکلاسی‌هام که از حق نگذریم توی عالم بچگی خیلی دوس داشتم باهاش صمیمی باشم ولی مُدام باهم دعوامون میشد.
یه روز که بی‌هیچ حاشیه‌ای برای خودم هله هوله خریده بودم که زنگ تفریح بلنبونمشون^_^
تا چشمش به خوراکیام افتاد، اومد نزدیک صندلیم و گفت:
- سارا، هله‌هوله‌هاتو میدی بهم؟!
من اون لحظه: /:
با دیدن قیافه‌م، ادامه داد:
- ببین اگه همه هله‌هوله‌هاتو بهم بدی، برای همیشه دوستت میمونم!
نمی‌دونم توی اون سن 7/8 سالگی چطور شد و چطور تونستم، اما خیلی جدی و رک بهش گفتم:
- اگه به‌خاطر اینا می‌خوای باهام دوست بمونی، نمی‌خوام دیگه حتی به دوستی باتو فکر کنم!

لب و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❁S.NAJM

L.latifi❁

ناظر رمان
سطح
14
 
ارسالی‌ها
960
پسندها
7,104
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
23
  • #3
خُب‌خُب اومدم براتون یه چندتا خاطره تعریف کنم.:melting-face:
نمیدونم طنزه یا نه؟ ولی خُب شما بخندین.
برگردیم به دوره تحصیلی عزیزم:face-with-tears-of-joy::neutral-face:
یه معلم داشتیم به اسم «امیر ارسلان» ولی همه بهش می‌گفتیم «معلم سلام»؛ من با این معلم‌مون یه کار ضروری و خیلی مهم داشتم با سرعت تموم و با عجله بدوبدو داشتم می‌رفتم پیشش که ببینمش، یک‌هوی تو راهرو متوقف شدم، داشت از اونور مدیرمون می‌اومد؛ نفس‌زنان بهش گفتم:
- معلم... سلام...
تا خواستم حرفمو کامل کنم،  مدیرمون بنده خدا فکر کرد بهش سلام دادم، گفت:
- علیک سلام.
هیچ دیگه از خنده زیاد به رحمت حق پیوستم، بعد اون روز وقتی مدیرمون منو می‌دید یه جوری طرفم می‌دید انگار من بهش سلام داده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : L.latifi❁

L.latifi❁

ناظر رمان
سطح
14
 
ارسالی‌ها
960
پسندها
7,104
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
23
  • #4
من دوره مدرسه زیاد اهل رمان خوندن نبودم اصلاً، تموم وقتمو اختصاص می‌دادم به خوندن کتاب‌های درسی و گاهی هم برای یه موضوعی که معلم‌مون می‌داد می‌رفتم تحقیق می‌کردم در مورد همون موضوع مورد نظر... بعد چند تا از همکلاسیام همش رمان می‌خوندن از درسشونم زده بودن و همشم رمان‌های عاشقونه می‌خوندن و یه چندتا ترسناک هم خونده بودن؛ روزهای که معلم نداشتیم و یا خالی بود زنگ‌مون این دوتا همکلاسیام بقیه رو دور یه میز جمع می‌کردن و برامون از اون رمان‌های ترسناکی که خونده بودن تعریف می‌کردن و یکی از اونا که خیلی عالی یادمه «ویلای وحشت» بود که چنان این داستانش یادمه که انگار فیلمشو دیدم، تک به تک صحنه‌هاش مثل یه فیلم یادمه.
همه در سکوت کامل می‌نشستیم و گوش می‌کردیم
تا یه صدای چیزی میشد همه زهره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : L.latifi❁

L.latifi❁

ناظر رمان
سطح
14
 
ارسالی‌ها
960
پسندها
7,104
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
23
  • #5
یه خاطره از دوره دانشگاه:
یه دوستی داشتیم یکم که چه عرض کنم خیلی خسیس بود به قول رفیقم خسیس‌ترین فرد دانشگاه‌مون بود... طفلکی رفت دوتا چپس خرید بعد من و رفیق صمیمیم دیدیم که چپس خریده خواستیم یکم مردم‌آزاری کنیم :face-with-tears-of-joy:ما قشنگ می‌دونستیم چقد حساسه سر خوراکیاش و همش تنهایی می‌خورد، گاهی هم با یه دوستش.
ما هم گفتیم حیفه دوتا چپس خوشمزه رو تنهایی بخوره بخاطر این‌که کمکش کنیم تو خوردن رفیقم رفت جلو و یه چپس شو قاپید از تو دستش و چون تو دانشگاه پسرا هم بودن این دوست خسیس‌مون هیچی نگفت و هیچ عکس‌العلمی نشون نداد از خودش می‌دونست اگه دست از پا خطا کنه ابروش میره جلو پسرهای دانشگاه.:face-with-tears-of-joy::neutral-face::neutral-face:
هیچی دیگه رحم نکردیم چپس رو نشستیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : L.latifi❁

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,176
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #6
سلام، منم یه خاطره بگم.
یبار بعد عمری تو دبیرستان تصمیم جدی گرفتم دیر برم سرکلاس تا معلم راهم نده. دوستمم باهام بود، هی می‌گفت بیا طولش بدیم تا رامون ندن.
این معلم هم از اون وحشتناکا بود که هیچجوره حالیش نبود دیر برسی سر کلاسش.
دیررسیدیم و اول من رفتم تو. معلم تا منو دید خیلی عادی گفت برو بشین. منم نشستم:beaming-face-with-smiling-eyes:
دوستم پشت سرم بود، اونو دید گفت برو بایست گوشه کلاس. این دوستمم یه نمه بیش‌فعال بود عین پیرزنا انقدر وول خورد و غر زد و نق زد و اینا که نگو. هر چی هم به معلم گفت بندازم بیرون یا بذار برم بشینم معلمه راضی نشد.
هی هم می‌گفت پ چرا اونو گذاشتی بشینه، بذار اونم بیاد پیشم تنهایی حوصلم سر نره:face-with-tears-of-joy::face-with-tears-of-joy:
معلمه تا آخرش مقاومت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حصار آبی

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
58
بازدیدها
763
پاسخ‌ها
23
بازدیدها
865
پاسخ‌ها
10
بازدیدها
230
پاسخ‌ها
101
بازدیدها
1,097
پاسخ‌ها
12
بازدیدها
258
پاسخ‌ها
44
بازدیدها
614
پاسخ‌ها
8
بازدیدها
154

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا