- تاریخ ثبتنام
- 18/4/21
- ارسالیها
- 1,537
- پسندها
- 99,526
- امتیازها
- 61,573
- سن
- 30
- نویسنده موضوع
- #151
یاخیرالحافظین
گلهای گیسویت برای سال نو کافیست
شبها بهاری دارم از گلهای گیسویت
بهمن صباغزاده
ــــــــــــــــــــ
[THANKS]- الآن رولهای دارچینیم میسوزه.
- فدای سرت.
نق زدم:
- نمیخوام بسوزه.
حلقهی دستهایش شل شد:
- باشه... برو. منم یکم دیگه میام.
و پنج دقیقهی بعد داشت کت جین زغالیاش را که به تازگی خریده بود، از چوبرختی کنار در ورودی آویزان میکرد.
- عجب بو برنگی راه انداختی پناه!
از همان آشپزخانه جوابش را دادم:
- میآی همینجا یا بیارم تو پذیرایی بشینیم؟
- میآم آشپزخونه.
و من تا رسیدنش مایهی چای را درون فنجانها ریختم.
- برات کمرنگ ریختم مثل همیشه.
- از وقتی تو نیستی تلخ میخورم.
- شوخی میکنی؟
کنارم ایستاد و فنجان را از دستم گرفت...
گلهای گیسویت برای سال نو کافیست
شبها بهاری دارم از گلهای گیسویت
بهمن صباغزاده
ــــــــــــــــــــ
[THANKS]- الآن رولهای دارچینیم میسوزه.
- فدای سرت.
نق زدم:
- نمیخوام بسوزه.
حلقهی دستهایش شل شد:
- باشه... برو. منم یکم دیگه میام.
و پنج دقیقهی بعد داشت کت جین زغالیاش را که به تازگی خریده بود، از چوبرختی کنار در ورودی آویزان میکرد.
- عجب بو برنگی راه انداختی پناه!
از همان آشپزخانه جوابش را دادم:
- میآی همینجا یا بیارم تو پذیرایی بشینیم؟
- میآم آشپزخونه.
و من تا رسیدنش مایهی چای را درون فنجانها ریختم.
- برات کمرنگ ریختم مثل همیشه.
- از وقتی تو نیستی تلخ میخورم.
- شوخی میکنی؟
کنارم ایستاد و فنجان را از دستم گرفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.