در حال تایپ رمان پیدایش الهی | eliana کاربر انحمن یک رمان

[eliana]

نام رمان :

پیدایش الهی

نام نویسنده:

eliana

ژانر رمان:

تخیلی، عاشقانه، درام

کد رمان: 5791
ناظر رمان: Abra_.
خلاصه
ریسمان زندگی که باهاش متولد شدم مثل ماری زهراگین دور گلویم پیچید و باعث مرگم شد؛ ریسمان سرنوشت که قرار بود من رو شخصی معروف بدل کند تبدیل به سنگ قبرم شد و ریسمان عدالتم بدون دلیل پاره شد.

 

[Ghasedak.]

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.
نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[eliana]

مقدمه

دنیایی روشن و بی‌پایان که سکوتش تنها با نواهای ریسمان های در هم تنیده شکسته می‌شد. در دوردست، نوری محو از پنجره‌ای تنها بر تپه‌ای دور افتاده خودنمایی می‌کرد. اینجا، جایی بود که رازی فراموش شده‌ای در انتظار کشف شدن بود. "پیدایش الهی" آغاز شده بود؛ چیزی که جهان را برای همیشه تغییر می‌داد، چیزی فراتر از درک انسان‌ها!

 

[eliana]

ساعت 5:30 صبح (مسکو- روسیه)
- دلیل مرگ رو خودکشی ثبت کن.
مسئول کالبدشکافی لبخندی زد و در حالی که کارد ظریف جراحی رو مثل چرخ و فلک در بین انگشتانش میچرخاند با صدای آرامی گفت:
- دنیل یک کوچولو جیب رو باید شل کنی...
مکثی کرد و سرش را به دنیل نزدیک کرد و در گوش چپش زمزمه وار ادامه داد:
- به هر حال این شخص همسرته و برعکس تو اون خیلی معروفه.
دنیل از این همه دندون گرد بودن شخص روبرویش نیشخندی زد و با حرص دستش را روی شانه رافائل گذاشت و فشار محکمی به شانه اش وارد کرد.
- یک چک سفید امضا در ازای جواب کالبدشکافی برات باید کافی باشه.
رافائل خنده بلندی سر داد و چاقو جراحی دستش را دربازو جسد دختر کنارش فرو کرد. سر انگشتانش به خون لخته شده دختر آغشته کرد و علامت صلیب معکوس را روی کف دست دیگرش...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.