• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه کاربر انجمن یک رمان

Nargess128

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/7/24
ارسالی‌ها
655
پسندها
1,646
امتیازها
10,973
مدال‌ها
11
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #21

چشم‌هایم را به هرگونه از سختی می‌بندم.داستان من باید داستانی نگاشته شود که تنها ژانرش، ژانر تراژدی باشد. تلخ و بی‌کام!
یادم می‌آید که از همان ابتدا، مهر سبحان در سن هشت‌سالگی در دلم نشست، چه خیال‌پردازی‌های دخترانه‌ای به سرم می‌آمد و هم‌اکنون چه حال شوم و پریشانی به سراغم آمده بود.
نسیم ملایمی، صورتم را نوازش می‌کند. این پاییز، هوای عاشقانه‌ای را به دنبال دارد. پوزخندی در دلم زدم. هیما خانم، باید خود را برای فراموشی سبحان مهیا نمایی. این عشق، عشقی یک‌طرفه و پوچ است که هیچ علاقه و جنونی را به دنبال ندارد. نفس محزونی کشاندم و از روی تاب برخاستم. باید او را فراموش نمایم. خب که چه؟! به زودی هم من ازدواج می‌کنم و هم سبحان با سوفیا ازدواج می‌نماید.
به طرف او چرخیدم و ابروانم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nargess128
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Nargess128

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/7/24
ارسالی‌ها
655
پسندها
1,646
امتیازها
10,973
مدال‌ها
11
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
آن موقع عاشق سبحان نبودم و بسیار فراوان مغرور بازی در می‌آوردم و مدام آن را با حرف‌هایم ناامید و به ستوه می‌آوردم. او در اَزَل هم به خودش می‌قبولاند که مهندس یک شرکت کاشی‌کاری خواهد شد و این من بودم که به او می‌گفتم:
- تو هیچ‌وقت با این درس خوندن‌های شاهانه‌ات به هیچ‌ جایی نمی‌رسی.
خب آن موقع درس‌هایش بسیار فراوان ضعیف بود که هرچه او می‌گفت، دیگران به او می‌گفتند که تو با این نمرات هفت و هشتت، می‌خوای مهندس کاشی‌کاری یک شرکت بشی؟
ولی هم‌اکنون در آن نجاح و فردی معروف گشته است. او به من می‌گفت که خودش تصمیم گرفته به طور جازِم درس بخواند تا به آن هدفی که در سر دارد، پیروز گردد.
همان‌طور ایستاده بودم که با طعنه‌ای که مهشید بر من زد به خود آمدم.
- خانم مربی، آیا توی این دنیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nargess128
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Nargess128

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/7/24
ارسالی‌ها
655
پسندها
1,646
امتیازها
10,973
مدال‌ها
11
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
با هم‌دیگر وارد خانه شدیم و روی مبل نشستیم. عمه زری تا چشمش به من خورد نیشخندی زد و سپس رویش را از من گرداند.
نفس عمیقی کشیدم تا بلکه بر اعصاب خود مسلط شوم.
حیف که عمه‌ام بود! حیف!
با صدای یالا گفتن عاقد، نگاه عصبی‌ام را از عمه می‌گیرم و به پیرمردی مسن چشم می‌دوزم.
سوفیا باید خودش تصمیم می‌گرفت که چه راهی را انتخاب نماید؟! آیا می‌توانست چنین راهی را مورد خطا و آزمایش خداوند برود؟
سوفیا را نگاه کردم چهره‌اش مغموم و ماتم‌زده بود. همانا از روی مبل برخاست و خطاب به عاقد گفت:
- جناب! آیا شما حاضرید به فردی که اصلاً راضی به ازدواج یک همکار و یک دوست نیست، خطبه رو بخونید؟
این لحنش را به طور قاطعانه گفته بود و همه در حیران و بهت بودن به غیر از من!
عاقد تک سرفه‌ای کرد و گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nargess128

موضوعات مشابه

عقب
بالا