نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دژ آگاه | مهدیه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Benji
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 181
  • کاربران تگ شده هیچ

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
20
پسندها
229
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #11
دعا راضی از موقعیتش، حین لذت بردن از لمس دست آمین با پیشانی‌اش و حرکت ملایم و نوازش‌وارش بر موهایش که داشت آرام طره‌ی گریخته را لای فرق کج جا می‌داد، از حس خوب شنیدن کلام او لبخندی کنج لبش نشست و نگاهش را همراه ابروانش بالا برد تا در چشمان آمین غرق شود که او با نیم‌نگاهی به شیفتگی چشمان دعا، بازیگوشی کرد.
- چیه؟ انقدری خرت کردم که سندِ امروزت رو تا آخر شب بزنی به نامم بذاری تا نیمه‌شب باهات زندگی کنم یا نه؟
کنج لبش یک‌طرفه با چشم‌غره‌ی دعا کش آمد و نگاهش او را دنبال کرد که پس از مشتی به بازوی آمین با قدم‌هایش تن او را دور زد تا به پشت موتور برسد. اما نگاهش نیمه راه دل کنده از دعا، میخ شد به راه رفته‌ی ماشین آن مرد میانسال، لبخند چنان رنگ باخت که با تولد جدیتی از بطن نگاهش و باز مایل شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Benji

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا