- تاریخ ثبتنام
- 25/1/25
- ارسالیها
- 11
- پسندها
- 34
- امتیازها
- 40
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
لیلی ناگهان جا خورد و با خوشحالی به ابراهیم خان نگاهی انداخت اما او گفت:
- هنوز وقت نوشتن یک کتاب، فرا نرسیده...شاید هیچوقت هم این اتفاق نیفته پس برای خوشحالی کردن هم خیلی زوده...فعلاً در حال حاضر باید تمام تمرکزتون را فقط بر روی نوشتن اون مقاله بگذارید. متوجه شدید؟
- بله آقا! قول میدهم تمام سعیام را انجام دهم.
اگر چه ظاهراً ابراهیم خان در تلاش بود لیلی را چندان امیدوار نکند اما هیچکدام از حرفهایش باعث نشد امیدی که در دل لیلی، زنده شده بود ناامید شود.
لیلی همچنان امیدوار بود سرانجام یک روز ابراهیم خان با پیشنهاد نوشتن یک کتاب توسط او، موافقت کند. اگرچه که در حال حاضر او را در شرایط معلق و بین امید و ناامیدی، نگه می داشت.
سرانجام آسانسور ایستاد و آنها وارد جایی شدند که به نظر...
- هنوز وقت نوشتن یک کتاب، فرا نرسیده...شاید هیچوقت هم این اتفاق نیفته پس برای خوشحالی کردن هم خیلی زوده...فعلاً در حال حاضر باید تمام تمرکزتون را فقط بر روی نوشتن اون مقاله بگذارید. متوجه شدید؟
- بله آقا! قول میدهم تمام سعیام را انجام دهم.
اگر چه ظاهراً ابراهیم خان در تلاش بود لیلی را چندان امیدوار نکند اما هیچکدام از حرفهایش باعث نشد امیدی که در دل لیلی، زنده شده بود ناامید شود.
لیلی همچنان امیدوار بود سرانجام یک روز ابراهیم خان با پیشنهاد نوشتن یک کتاب توسط او، موافقت کند. اگرچه که در حال حاضر او را در شرایط معلق و بین امید و ناامیدی، نگه می داشت.
سرانجام آسانسور ایستاد و آنها وارد جایی شدند که به نظر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر