• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کلاه‌خود عشق | ماهک مهاجری کاربر انجمن یک‌رمان

ماهک مهاجری

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/10/25
ارسالی‌ها
11
پسندها
7
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
فصل ۱۳:
چند روز بعد، شاه توران تصمیم شکفت آوری گرفت. او اردشیر را احضار کرد و در خلوت به او
گفت که برای تثبیت اتحاد با قبایل مرزی شمالی و خنثی کردن نقشه های کیانوش، باید یک پیمان سیاسی استراتژیک بسته شود .
روکسانه باید بخشی از این پیمان باشد،« شاه توران با قاطعیت اعلام کرد. »او را به عنوان
عروس، به خاندان 'آراش' در توران خواهیم داد. پسر کوچکم فرزند آطوسی ، اسفندیار، مردی جوان و شایسته
است که به زودی جایگاه بالایی در دربار خواهد گرفت
اردشیر چنان شوکه شد که نقشۀ روی میز از دستش افتاد. »عمو! این کار... این خ**یا*نت
است!
خ**یا*نت؟ تو قهرمان جنگ هستی، اما در سیاست یک کودک. اگر او با اسفندیار ازدواج کند، پارس
دیگر خیال شورش ندارد، زیرا خاندان حاکم، ارتباط خونی با ما پیدا میکند. و از همه مهمتر این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ماهک مهاجری

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/10/25
ارسالی‌ها
11
پسندها
7
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
فصل ۱۴:
پیام پیشنهاد ازدواج به روکسانه رسید. او در اتاقش نشسته بود و طوماری از پوست بز که حاوی
شعری کنایه آمیز از کیانوش بود را در دست داشت. وقتی جاسوس شاه توران وارد شد و پیشنهاد
اسفندیار را مطرح کرد، روکسانه ابتدا گمان کرد که این یک شوخی ساده است.
اسفندیار؟ عمو زادۀ کوچکتر اردشیر؟« روکسانه با صدایی که سعی میکرد لرزشش را پنهان کند،
پرسید. »او کسی است که در نبرد سنگالخ خونین، حتی جرئت نکرد به میدان بیاید.
این یک ازدواج سیاسی است، شاهزاده. با این پیوند، خون تو با خاندان سلطنتی توران آمیخته
میشود و پدرت میتواند ادعای مصالحه کند.
روکسانه به فکر فرو رفت. این پیشنهاد یک راه فرار بود، اما نه از اسارت، بلکه از اسارت تحت
سلطۀ اردشیر به اسارت تحت سلطۀ فردی دیگر. ازدواج با اسفندیار به او اجازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا