• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌ های حضور |مارال رشیدی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maraly0_0r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 219
  • کاربران تگ شده هیچ

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
94
پسندها
596
امتیازها
3,713
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام او...
عنوان دلنوشته:حضور
به قلم: مارال رشیدی
مقدمه:
توی بچگیامون زیاد داستان شنیدیم... داستان هایی که هر کدوم یه رنگ و بویی داشت
یکی از عاشقی لیلی و مجنون... یکی از قهرمانی آرش کمان گیر
و کلی داستان های دیگه، همیشه میخواستم لیلی باشم و مجنونی داشته باشم
اما نه مثل داستان اونا، فقط یکی می‌خواستم که از ته ته قلب من رو بخواد
یکی که حضورش بهم آرامش بده!​
 
آخرین ویرایش
امضا : maraly0_0r

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
776
پسندها
5,776
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • مدیر
  • #2
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg
نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.

خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

***


پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


***

پس از گذشت حداقل 20 پست از...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
94
پسندها
596
امتیازها
3,713
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
وقتی که دلی عاشق باشی دیگه برات فرقی نمی‌کنه که اون آدم چه شکلی باشه... اصلا می‌خواد جوان باشه، پیر باشه.
می‌دونی تو وقتی عاشق باشی دیگه اینا مهم نیست همین که باشه مهم ترین چیز هست!
ولی وای به حال اون روزی که تو عاشق باشی ولی معشوق دلش با تو نباشه، دلش یه جای دیگه باشه
یا اصلا با بودنش باعث آروم بودنت نشه، ولی اون فرق می‌کنه...
اون چشم هایی داره با مژه‌های فر خورده؛ هربار که اون چشم ها رو می‌بینم انگار از دنیا جدا می‌شم!
اما نمی‌تونم زیاد بهش نگاه کنم چون اون بی‌خبره!
 
آخرین ویرایش
امضا : maraly0_0r

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
94
پسندها
596
امتیازها
3,713
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
گاهی فقط چشمانت را ببند و تو باش و او...
بزار کنارش حالت خوب باشد...
بزار آرامش بوسه هایش تو را با خود حل کند...
درست مثل قند و چایی...
قهوه و آب‌جوش...
دستانت را در دستانش بگذار و به خودت بگو او همان بهترین دلیل زندگیم است!
گاهی نیاز است از باقی آدم‌ها دور بود...
و فقط و فقط او را داشته باشی!
 
آخرین ویرایش
امضا : maraly0_0r

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
94
پسندها
596
امتیازها
3,713
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
شاید من باید باز هم که به تو گله‌مند باشم...
از به کری و کوری زدن هایت بگویم باز
یا از حرکت هایی که من فکر می‌کنم چیز دیگری است
تو ناخواسته به قلب من مثل گلوله‌ای برفی اثابت کردی
از آن جهت که بجای اینکه به من گرما بدهی
تو فقط سرما و سوزی در قلب من بودی
تو سرمای من بودی...
شاید اگر من در سایه‌های وجودیتت پناه نگرفته بودم
با آن گوله برفی برخورد نکرده بودم
حال تو سرمای من نبودی...
بلکه گرمای من بودی!
 
آخرین ویرایش
امضا : maraly0_0r

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
94
پسندها
596
امتیازها
3,713
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
بین همه این کلمات دل من دردها داشت، درد هایی که چون به استخوان رسیده مثل تبر هایی بران و تیز به استخوان کشیده می‌شود، خورد و ریز و ریز تر می‌شود شاید اگه توانسته بودم و با تو سخن گفته بودم
حال و احوالم حالا این گونه نبود
می‌دانم مشکل و خبط من این بود که فقط در نظرم
با تو به حرف نشسته‌ام...
شاید بی‌خبری توهم در این، رِنج اتفاقات بی‌علت نبوده است...
 
امضا : maraly0_0r

maraly0_0r

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
9/9/22
ارسالی‌ها
94
پسندها
596
امتیازها
3,713
مدال‌ها
7
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
شاید من همان دخترک دیوانه‌ای باشم که...
با خنده‌های تو در ظرف عسل افتاده...
با نگاه های یهویی تو دلش زیر رو می‌شود...
با صدا های تو گوش تیز می‌کند...
با حرف هایت خودش را تغییر می‌دهد...
بگذریم باش تا من دیوانه‌تر باشم!
باش تا من خوشبخت‌ترین باشم!
تو بهترینی تا برایت دیوانگی کنم...
 
امضا : maraly0_0r

موضوعات مشابه

عقب
بالا