• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته دل‌خیمه | رها سلطانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع *RaHa._
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 157
  • برچسب‌ها
    رها سلطانی
  • کاربران تگ شده هیچ

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
«جا مانده در تو»
تو را ننوشتم،
مبادا کاغذ حس کند چقدر بی‌دفاعم... .
تو را نگفتم،
مبادا هوا پُر شود از صدایی که دیگر نیست.
اما کاش می‌فهمیدی
چقدر از من، هنوز در تو جا مانده... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
«عشق، همین است»
گاهی عشق،
همین است...
که همه بفهمند رفته،
جز دل تو.
که هنوز کنار پنجره نشسته،
و برای نسیمی که هرگز نیامد،
دست تکان می‌دهد... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
«قند خاطره»
دلتنگی
فقط اسم یک حال نیست... .
گاهی شکل یک فنجان چای می‌ریزد
در سکوتی که هیچ‌کس برایت نریخته
و تو مجبور می‌شوی
قند خاطره را
تنهایی در دهانت بگذاری... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
«روشنایی بی‌دلیل»
رفتن تو
مثل خاموش شدن چراغی نبود؛
مثل ماندن نوری بود
که دیگر صاحبش برنمی‌گردد
و اتاق،
بی‌دلیل نورانی است
و بی‌فایده روشن... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
«سوگواره‌ی نامت»
هر شب خیمه‌ای در دل برپا می‌کنم،
بی‌میخ و بی‌طناب،
فقط با چند خاطره و یک اسم.
می‌نویسم،
نه که آرام شوم،
که مبادا فراموشم شود
دلی جایی هنوز ایستاده است؛
به احترام نبودنت... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
«نیایش پنهان»
تو را به هیچ‌کس نگفتم،
نه از ترس قضاوت،
که از احترام.
تو را نگفتم،
چون مثل نیایش بودی برای من؛
جایی بین دل و دهان
که فقط باید آهسته خوانده شوی!
نه بلند، نه برای همه... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
«دوست داشتن آرام»
می‌شود کسی را دوست داشت
بی‌آن‌که بشناسد،
بی‌آن‌که بپرسد:
«از کجا، چرا؟»
می‌شود فقط از صدایش،
از رفتارش با سکوت،
از نگاهش به پنجره،
فهمید که باید دوستش داشت!
همان‌قدر آرام،
همان‌قدر بی‌امید... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
«بی‌برگشت»
یک‌جایی از دوست داشتن هست
که دیگر نه توقعی داری،
نه امیدی،
نه حتی دلخوشی ساده‌ای برای فردا.
فقط می‌مانی...
نه به انتظار،
نه از سر عادت،
فقط چون دلت جایی گذاشته شده که برش نمی‌گردانند.
دست می‌کشی روی اسمش
مثل کسی که درد قدیمی زانو را می‌فهمد
اما دیگر دوا نمی‌خواهد.
دوست داشتن،
گاهی فقط یک زخم کهنه‌ است
که یاد گرفته‌ای با آن راه بروی،
بی‌آن‌که حتی لنگ بزنی... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
«ناتمام، مثل ما»
تو برای من
مثل شعری بودی که هر بار می‌خواستم بخوانمش،
بغض می‌آمد.
نه چون تلخ بودی،
چون راست بودی.
مثل چیزی که هیچ‌کس باور نمی‌کرد
اما من با همه‌ی وجود، حسش کرده بودم.
حیف…
که شعرها را هم می‌شود
دست‌آخر
تا نیمه خواند
و گذاشتشان لای کتابی که دیگر باز نمی‌شود... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
«بدترین شکل ماندن»
اگر دلت بخواهد
می‌توانم برایت بگویم که چطور نبودنت
از یک‌جایی به بعد،
جزئی از روزهایم شد...
صبح که بیدار می‌شوم، جای خالی‌ات کنار بالشت هست.
در چای اول صبح،
در سکوت بین دو جمله،
در چراغی که بی‌دلیل روشن است
و پنجره‌ای که نمی‌دانم چرا
همیشه به سمت تو باز می‌شود... .
تو نیستی،
ولی تمام خانه پُر از توست.
و این...
بدترین شکل ماندن یک آدم است... .
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا