- تاریخ ثبتنام
- 2/7/25
- ارسالیها
- 100
- پسندها
- 415
- امتیازها
- 2,753
- مدالها
- 5
- نویسنده موضوع
- #51
ادگار: آخر من مطمئنم تو با فضولی زیاد سرت رو به باد میدی نگی که نگفتم.
هیدر: مگه دروغ میگم آخه کدوم آدم عادی این همه با تشکیلات زندگی میکنه که برای یه مهمونی ساده یه همچین بریز بپاشهایی بکنه؟
ادگار: دروغ نمیگی ولی بهتره که راستش رو هم نگی چون به ما ربطی نداره.
هیدر: الان مثلاً ما چرا مثل اینا نمیتونیم زندگی کنیم؟
ادگار: ما؟ الان منظورت از ما چیه؟
هیدر: من و تو... با هم میشیم ما... غیر از اینه؟
ادگار: نه غیر از این نیست ولی از کی تا به حال من و تو با هم شدیم؟
هیدر که کاملاً کفرش درآمده بود، تا خواست جوابش را بدهد با صدای کفزدن شخصی در جایش متوقف شد.
موریس: ببین کی اینجاست... آقای ادگار. بذار بیان داخل دیل.
دیل با ادای احترامی از جلوی در کنار رفت. چشمهای با جذبه و پرحرفش پر رنگتر...
هیدر: مگه دروغ میگم آخه کدوم آدم عادی این همه با تشکیلات زندگی میکنه که برای یه مهمونی ساده یه همچین بریز بپاشهایی بکنه؟
ادگار: دروغ نمیگی ولی بهتره که راستش رو هم نگی چون به ما ربطی نداره.
هیدر: الان مثلاً ما چرا مثل اینا نمیتونیم زندگی کنیم؟
ادگار: ما؟ الان منظورت از ما چیه؟
هیدر: من و تو... با هم میشیم ما... غیر از اینه؟
ادگار: نه غیر از این نیست ولی از کی تا به حال من و تو با هم شدیم؟
هیدر که کاملاً کفرش درآمده بود، تا خواست جوابش را بدهد با صدای کفزدن شخصی در جایش متوقف شد.
موریس: ببین کی اینجاست... آقای ادگار. بذار بیان داخل دیل.
دیل با ادای احترامی از جلوی در کنار رفت. چشمهای با جذبه و پرحرفش پر رنگتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.