• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دامیار | ریحانا۲٠ کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ریحانا۲۰
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 59
  • بازدیدها بازدیدها 1,240
  • کاربران تگ شده هیچ

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #51
ادگار: آخر من مطمئنم تو با فضولی زیاد سرت رو به باد میدی نگی که نگفتم.
هیدر: مگه دروغ میگم آخه کدوم آدم عادی این همه با تشکیلات زندگی می‌کنه که برای یه مهمونی ساده یه همچین بریز بپاش‌هایی بکنه؟
ادگار: دروغ نمیگی ولی بهتره که راستش رو هم نگی چون به ما ربطی نداره.
هیدر: الان مثلاً ما چرا مثل اینا نمی‌تونیم زندگی کنیم؟
ادگار: ما؟ الان منظورت از ما چیه؟
هیدر: من و تو... با هم می‌شیم ما... غیر از اینه؟
ادگار: نه غیر از این نیست ولی از کی تا به‌ حال من و تو با هم شدیم؟
هیدر که کاملاً کفرش درآمده بود، تا خواست جوابش را بدهد با صدای کف‌زدن شخصی در جایش متوقف شد.
موریس: ببین کی اینجاست... آقای ادگار. بذار بیان داخل دیل.
دیل با ادای احترامی از جلوی در کنار رفت. چشم‌های با جذبه و پرحرفش پر رنگ‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #52
موریس: مگه هیتلر روی خوب هم داشته که ما ازش بی‌خبریم. اون یه بی‌خانمان بیش نبود.
هیدر: نه این حرف و نزنید. هر آدمی می‌تونه خوب باشه، هیتلر که از مادر بی‌رحم زاییده نشده بود، فقط بنده خدا روزگار باهاش خوب تا نکرد. بعدش هم که خودتون دیدید که مثل یاکوزا آخرش قبل از اینکه گیر بیفته خودش و خلاص کرد.
موریس: چون به آخر خط رسیده بود و چاره‌ای جز مرگ برای خودش نمی‌دید.
هیدر: آخر خط رسید ولی برای خودش دستاوردهای زیادی بدست آورد. حداقل تونست این رو ثابت کنه که هیچ کاری نشد نداره و باید تلاش بکنه.
موریس با لبخندی خونسرد لیوان را به لب‌هایش نزدیک کرد و گفت:
موریس: دختر باهوشی هستی. دوست دارم که اگه می‌خوای بیای و با من کار بکنی.
هیدر نگاهش را زوم مرد سرسخت کنارش کرد و گفت:
هیدر: نه ممنون... ترجیح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #53
هیدر صورتش را برگرداند و عصبی و حق به جانب گفت:
هیدر: تقصیر من نیست.
ادگار چینی به ابرویش داد و گفت:
ادگار: چی تقصیر تو نیست؟ پس می‌تونی دقیق بهم بگی کار کی بود؟!... کی بود داشت با اون مردک دل می‌داد و قلوه می‌گرفت؟ یادت رفته یا نیازه که یادآوری کنم؟
با صدای بلندی گفت:
هیدر: گفتم که تقصیر من نیست... من چیکار کنم وقتی خود مردک هیزه و چشماش دنبال دخترا می‌گرده.
هیس کوتاهی کشید و گفت:
ادگار: هیس... این سلیطه بازی‌ها چیه که از خودت در میاری... ببین هیدر صبر منم حدی داره، خیلی دارم جلوی خودم و می‌گیرم تا آرامش خودم و حفظ بکنم اگه لبریز بشه کاری رو می‌کنم که نباید بکنم، روشن شد؟
عصبی دندان روی هم سابید و با حضور یافتن موریس به جمعشان سکوت را جایز دانست و کلامش را قطع کرد. موریس با استقبال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #54
با صدای باز شدن در، شیشه دارو را سرجایش گذاشت و با هول و هراس پشت یکی از میزهای اتاق قایم شد. از پایین فقط دو جفت کفش تمیز و واکس خورده را دید، که با برداشتن یکی از آن شیشه‌ها و ریختن آن درون تنگ نوشیدنی اتاق را ترک کرد. با چشمانی گرد شده از جایش برخاست و سردرگم به در بسته شده خیره ماند. آن نوشیدنی برای کی بود؟ یعنی نمی‌دانند که ترکیب داروی خواب‌آور با نوشیدنی می‌تواند تأثیر خیلی بدی روی طرف مقابل بگذارد. با خارج شدن از اتاق، با چشم به دنبال آن شخص گشت. سعی داشت که هر چه قصدی دارد را میانه راه او را از این کار باز دارد. دوقدم نرفته بود که با صدای آشنایی در جایش متوقف شد و متعجب سر برگرداند.
_ تو... تو... این‌جا چیکار می‌کنی دختر!
با دیدن جسیکا آن هم در آن وضعیت و شرایط باعث شد که کمی مقابلش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #55
از نگاه‌های برزخی ادگار میزان خشمش معلوم می‌شد. با دست‌هایی مشت شده به سمت هیدر آمد و در آنی سیلی محکمی را بر روی صورت کوچک و نحیفش فرود آورد و باعث شد صورتش متمایل به چپ بشود. جسیکا هینی کشید و با فریاد گفت:
جسیکا: آقای لانگمن هیچ معلوم هست چیکار می‌کنید؟
ولی ادگار بدون توجه به حرف جسیکا با خشم رو به هیدر غرید.
ادگار: مگه نگفتم سر یک ربع برگرد...مگه نگفتم این کنجکاوی تو آخر سر تو به باد میده این‌قدر فضولی نکن، گفتم یا نگفتم هان؟
هیدر که سعی داشت بغضش را بخورد با تحریر صدا گفت:
هیدر: چرا گفتی.
ادگار: پس چرا گوش نکردی؟ چرا می‌خوای من رو به جنون برسونی ها؟! یعنی این‌قدر برات سخته یه حرف و گوش کنی؟
جسیکا: بهتره که یکم صداتون و بیارین... .
میان کلامش پرید و با اربده کشی گفت:
ادگار: بهتره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #56
الیوت یکی از همکارهایش در پایگاه بود که با هم پرونده قتل‌ها و جنایت‌های جایزه بگیرها را دنبال می‌کردند. حتماً به چیز جدید و تازه‌ای برخورد کرده بود که مضطرب و نگران است. اليوت دستی لای خرمن موهایش کشید و با لحن نگرانی گفت:
اليوت: یه خبر جدید به دستم رسیده امیدوارم که درست باشه.
گری تلفن را سرجایش گذاشت و میز را دور زد و رو به رویش ایستاد. دست روی شانه‌اش گذاشت و گفت:
گری: این که خیلی خوبه، پس چرا حالا نگرانی؟
اليوت دست گری را از روی شانه‌اش پس زد و با چند قدم کوتاه کمی از او فاصله گرفت و با فشردن پلک‌هایش روی هم گفت:
اليوت: وقتی این خبر و شنیدم آروم و قرار نداشتم از پایگاه مرکزی تا این‌جا یه جوری خودمو رسوندم که خودم هم متوجه نشدم که چه طور اومدم. می‌ترسیدم که دیر برسم و کار از کار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #57
الیوت با خوش باوری برگه را روی میز گذاشت و با گرفتن اجازه‌ای از اتاق خارج شد. گری برای بار دوم نگاهی به آدرس محل کرد که نشانه یک جنگل در شرق نیویورک بود. مگر می‌شود که طرف در یک جنگل پنهان شده‌باشد؟ همه‌جا و مکان‌ها را گشته بود ولی تا به ‌حال به ذهنش هم خطور نکرده بود که ممکن است یک همچین جایی پنهان بشود. کلت کمری‌اش را برداشت و پشت کمرش گذاشت. یونیفرم پلیسی‌اش را پوشید و با اقتدار از اتاق خارج شد و به سمت ماشین‌های آماده پلیس قدم گذاشت و سوار شد. وقتی خودشان را به مقصد رساندند همه با هم پیاده شدند. گری نگاه مشکوکی به اطراف انداخت و مشغول بررسی محیط شد. چیز خاص و مشکوکی دیده نمیشد ولی ابهت و بزرگی جنگل خودش یک زنگ خطر برای یک پلیس به شمار می‌آمد. کلتش را از پشت کمرش بیرون کشید و با کشیدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #58
ادگار: امروز روز اوله، سعی کن که با کسی دوست نشی و باهاشون گرم نگیری، آدرس خونه‌مون همچنان باید مخفی بمونه... درضمن برگشتنی خودم میام دنبالت نیاز نیست سرخود پاشی بیای.
هیدر هم همین‌طور بی‌خار به رو به رو خیره بود و به حرف‌های ادگار اعتنا نمی‌کرد. بعد از چند ثانیه سکوت میان‌شان ادگار به نیم‌رخ چرخید و با آرامش که انگار هیچ عجله‌ای برای حرف‌هایش ندارد گفت:
ادگار: طبق معمول دردسر درست نکنی و مثل یه دختر خوب درست و بخون... خیلی باید مراقب خودت باشی، خیلی‌خیلی بیشتر از قبل.
پوزخند صداداری به حرفش پاشید و بدون جواب دادن مچ دستش را آزاد کرد و با محکم گرفتن بند کوله‌پشتی‌اش راهش را در پیش گرفت و ادگار را تنها گذاشت. ادگار لحظه‌ای به جای خالی هیدر نگاهی کرد و بعد نگاهش را به راه رفته هیدر دوخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #59
ادگار کمی چشم باریک کرد.
ادگار: توقع که نداری حرفتو باور کنم؟
جسیکا: نوچ می‌دونم که باور نمی‌کنی.
ادگار: چون داری دروغ میگی.
جسیکا: چرا تو همش فکر میکنی که من دروغ میگم؟
ادگار: من فکر نکردم که دروغ میگی... من مطمئنم که دروغ میگی، چون چه دلیلی داره که تو بخوای بیای خونه حقیرانه من؟ اصلاً ببینم اینجا رو چه طور پیدا کردی؟ نکنه تعقیبم کردی؟
جسیکا با لحن مسخره‌ای گفت:
جسیکا: نه بهم الهام شد، خب معلومه راه دیگه‌ای نداشتم.
نگاهی به اطرافش انداخت که جسیکا با شیطنت گفت:
جسیکا: نگران نباش کسی همراهم نیست... تنهای تنهام، به کسی هم در مورد مخفیگاهت چیزی نمیگم.
ادگار: چه طور اومدی اینجا؟
جسیکا: همون طور که خودت اومدی... از راه مخفی جنگل.
پوزخندی زد و سمت در کلبه رفت و در آن هین گفت:
ادگار: وقتی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
100
پسندها
415
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #60
ادگار: معلومه چون من مرد نیستم که سر مردانگیم وایستم، دیگه هیچ مردی توی دنیا نمونده. همه دارن با نام گرگ نامردی می‌کنن... یه روز گرگی رو دیدم ناراحت! پرسیدم چرا ناراحتی؟ میدونی چی گفت؟
جسیکا: نه.
کمی لب برچید و مشغول چیدن انگور ها درون ضرف شیشه‌ای شد و ادامه داد:
ادگار: گفت شنیده‌ام بعضی انسان‌ها با نام من نامردی می‌کنن... حکمت این جمله مربوط به همین زمانه میشه آدم‌هایی که نام آدمی‌زاد و روی خودشون گذاشتن، درحالی که اصلاً هیچ بویی از انسانیت نبردن.
جسیکا: این‌قدر بدی زیاد شده که اگه کسی بهمون بدی نکنه فکر می‌کنیم که در حقمون خوبی کرده.
چند بار بزاق دهانش را سنگین قورت داد بعد عصبی و شوریده گفت:
ادگار: هیدر دختر حساسیه جسی، سعی کن حداقل امکان زیاد اینجا رفت و آمد نداشته باشی، نمی‌خوام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا