- تاریخ ثبتنام
- 2/7/25
- ارسالیها
- 52
- پسندها
- 244
- امتیازها
- 1,023
- مدالها
- 3
سطح
2
- نویسنده موضوع
- #41
جسیکا چشمانش را کمی باریک کرد و با دقت گفت:
جسیکا: مشکلی که نیست ولی...فراری که نیستی؟
هیدر: نه به هیچوجه...من فقط...
جسیکا: فقط؟
نفس منقطع و بریدهای کشید. جسیکا مشکوک لب زد:
جسیکا: ببین دختر جون فراریها برام دردسر درست میکنن من این کاره...
هیدر: فقط...خانوادهای ندارم...تنهام و یه مکان برای زندگی میخوام.
جسیکا برای شکی که به هیدر داشت لبش را به دندان گرفت و با اعتماد روبه هیدر گفت:
جسیکا: باشه...دنبالم بیا.
لبخند معناداری روی لبهایش جا میگیرد و مطیعانه پشت سر جسیکا راه میافتد، با سوار شدن جسیکا بر روی موتور متعجب سر بلند کرد و گفت:
هیدر: الان میخوایم با این بریم؟
جسیکا: آره...مشکلی هست؟
سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت:
هیدر: نهنه...منظورم این بود که من تا به حال سوار...
جسیکا: مشکلی که نیست ولی...فراری که نیستی؟
هیدر: نه به هیچوجه...من فقط...
جسیکا: فقط؟
نفس منقطع و بریدهای کشید. جسیکا مشکوک لب زد:
جسیکا: ببین دختر جون فراریها برام دردسر درست میکنن من این کاره...
هیدر: فقط...خانوادهای ندارم...تنهام و یه مکان برای زندگی میخوام.
جسیکا برای شکی که به هیدر داشت لبش را به دندان گرفت و با اعتماد روبه هیدر گفت:
جسیکا: باشه...دنبالم بیا.
لبخند معناداری روی لبهایش جا میگیرد و مطیعانه پشت سر جسیکا راه میافتد، با سوار شدن جسیکا بر روی موتور متعجب سر بلند کرد و گفت:
هیدر: الان میخوایم با این بریم؟
جسیکا: آره...مشکلی هست؟
سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت:
هیدر: نهنه...منظورم این بود که من تا به حال سوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.