- تاریخ ثبتنام
- 2/7/25
- ارسالیها
- 52
- پسندها
- 244
- امتیازها
- 1,023
- مدالها
- 3
سطح
2
- نویسنده موضوع
- #31
ولی کسی جوابگوی او نبود. چند نفس عمیق کشید و تازه متوجه وضعیتش شد که لباس نازکی به تن داشت و برفها او را تقریباً خیس کردهبود. هوا به شدت سرد بود و تاریکی جنگل هم، رویش اضافه شدهبود که ترس را به دلش میانداختند. در همین فکرها بود که با صدای ناله حیوانی در جایش خشک شد. با اندکی ترس و وحشت به عقب برگشت که خرس بزرگی را پشت سرش دید. با دیدن خرس و بزرگی بیش از حدش دست روی گوشهایش گذاشت و با تمام قوا جيغ کشید، در حدی که خرس رم کرد و میخواست که به سمتش هجوم بیاورد ولی او سریعتر پا به سمت جنگل گذاشت و فرار کرد. هین دویدن قفسه سینهاش تند تکان میخورد و حرارت عجیبی سرتاسر بدنش را احاطه کردهبود. بعد از مدتی متوجه شد که فقط دور کلبه میچرخد. به دلیل تاریکی خود جنگل ریسک نکردهبود که پا به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.