• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان داستان من | پاییز پنهان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع پاییز پنهان
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها بازدیدها 1,148
  • برچسب‌ها برچسب‌ها
    عاشقانه فانتزی
  • کاربران تگ شده هیچ

پاییز پنهان

نو ورود
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
34
پسندها
59
امتیازها
90
  • نویسنده موضوع
  • #31
- من نمی‌دانم دخترم نمی‌خواهم میان تو و برادرت شکراب بشود تو کاری با بانو میا نداشته باش آتاش در صورت لزوم خودش این کارها را انجام خواهد داد.
- مادر داداشم چون جفتش است ممکن است ملایمت به خرج دهد و بخواهد آرام پیش برود دشمن‌های زیادی داریم‌ نباید دست بجنبانیم من فقط استارت می‌زنم داداشم خودش ادامه‌اش می‌‌دهد.
- آنا باز هم‌ گند بزنی این دفعه من ازت دفاع نخواهم کرد چون از قبل بهت هشدار داده‌ام.
- مادر اتفاقی نمی‌افتد مطمئن باش هر چیزی شد من خودم‌ گردن می‌گیرم نگران نباش.
من دیگر می‌روم معجون را آماده کنم و پیش‌ بانو میا ببرم.

آنا بر خلاف چیزی که گفته بود بیشتر از چند قطره را با معجون قاطی کرده بود تقریباً نصف لیوان معجون را با خون قاطی کرده بود طوری که رنگ‌ معجون از قهوه‌ای تیره به چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

پاییز پنهان

نو ورود
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
34
پسندها
59
امتیازها
90
  • نویسنده موضوع
  • #32
میا در حالی که نوشیدنی تلخ و گس مانند را می‌خورد گفت:
- چرا می‌گویی جفت؟ما حیوان نیستیم که جفت داشته باشیم یعنی من نیستم.

آنا همان اولین باری که با حرف زده بود فهمیده بود آدمی است که متنفر است از این‌که زور بالای سرش باشد و در صورت این‌که زورگویی ببیند تلاش می‌کند به هر طریقی که می‌شود حرص و نارضایتی خود را نشان دهد و این را با زبان تلخش نشان می‌داد برای همین با زیرکی دروغی سر هم‌ کرد.
- این فقط یک لقب است که ما برای نشان دادن میزان عشق و علاقه و حساسیت ماجرا به‌ کار می‌‌بریم.

میا منظور دار و طوری که حرص طرف مقابل را در می‌آورد با لحنش زمزمه کرد:
- فهمیدم.

آنا همان لحظه قسم خورد که این زن اگرچه انسان است اما مشخص است کاملا شایسته‌ی ملکه بودن می‌تواند باشد.
- بانو‌ میا نمی‌دانم شما چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

پاییز پنهان

نو ورود
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
34
پسندها
59
امتیازها
90
  • نویسنده موضوع
  • #33
- بانو میا چه اتفاقی افتاد نه نباید حالتان بد شود لطفاً آرام باشید.

آنا جوری از گندی که به بار آورده بود ترسیده بود که حتی داشت نحوه مرگ خود را هم تصور می‌کرد از خشم برادرش ترسیده بود در واقع کسی در ماوراءالطبیعه نبود که از خشم او نترسد اما زود به خود آمد زیرا جان یک انسان ممکن بود در خطر باشد و آن‌ها مانند خون آشام‌ها قوی نبودند.
- بانو بانو حالتان خوب است وای من چی کار کنم.

#میا
تمام رگ‌های سرم گویی داشتند پاره می‌شدند سردرد غیر قابل تحمل داشت توانم را ازم می‌گرفت در آن لحظه فقط کلمه‌ی کمک در برابر چشمانم گذر می‌کرد می‌خواستم یکی من را از این درد آدم کش نجات دهد اما به نظر می‌آمد کسی نیست.

#فلش بک به چند ساعت گذشته
- باید عادت‌های غذایی‌ات را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

پاییز پنهان

نو ورود
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
34
پسندها
59
امتیازها
90
  • نویسنده موضوع
  • #34
سوال ادموند بی پاسخ ماند باید سریع پاره‌ی وجودش را نجات می‌داد.
با سرعتی که اگر هر انسانی می‌دید حس می‌‌کرد شبحی در میان جنگل به وسیله‌ی باد به این طرف و آن طرف می‌رود به سوی مکانی که غریزه‌اش به خطر در آن هشدار می‌داد رفت.
وقتی به خانه رسید صدای گریه و دادها را شنید و
فهمید که برای یکی از اعضای خانواده‌اش اتفاقی افتاده است چرا که او دیگر آن انرژی‌ای را که از او کمک می‌خواست حس نمی‌کرد.
- دختر تو چیکار کردی؟حالا باید چی به آتاش بگوییم؟
- مادر من‌ نمی‌دانستم تا این حد بدنش واکنش نشان می‌دهد.
- به آتاش بگوییم خواهرت خواست خیرخواهانه جفتت را آماده‌ی خون آشام شدن کند و حالا ملکه دارد از دست می‌رود؟

با صدای خشمگین و بلند اتاش بدن هر دو زن از وحشت لرزید خواهرش از ترس و مادرش از پشیمانی.
- چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا