• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان مـیخکـوب | مهدیه سجده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
مـیخکـوب
نام نویسنده:
مهدیه سجده
ژانر رمان:
اجتماعی،معمایی،عاشقانه،جنایی
کد رمان : 5700
ناظر: A asalezazi


خلاصه:
شهداد پس از افشاگری بزرگ برای برگرداندن اعتبار خان پدرِ خانواده، از کار خبرنگاری به تعلیق درآمده و با حکم کوروش خان کبیر، دست از کارهای خطرناک کشید تا همان پسر سربه‌راه همیشگی شود؛ اما داستان خاک خورده‌ای با پیامک خبر دست اولی جان خواهد گرفت، پیامی که تنها شروعی برای پایانی دستکاری شده بود.
اتفاق شوکه کننده‌ای که با پا گذاشتن شهداد در یک سوله رخ خواهد داد، همان آغازِ میخکوب کننده‌ای می‌شود که در شهری دور، سر بسته به خاک سپرده بودند.
پایان زندگی سه نفر که همه چیز را تغییر داد. دو مرگ فراموش شده و دو شاهد که یکی از آن‌ها همه‌چیز را فراموش کرد و تنها خاطراتی میان کابوس‌هایش به جا ماند؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahdiye sajdeh

asalezazi

مدیر تالار ویرایش + مدیر آزمایشی تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
177
پسندها
1,775
امتیازها
9,763
مدال‌ها
15
سن
24
سطح
11
 
  • مدیر
  • #2
IMG_20250501_184704_079 (2) (1).jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #3

مقدمه:
همه‌چیز روزی تمام شد که خیال می‌کردم هیچ راه برگشتی برایم نمانده. روزی که تنها روبه‌روی بستنی‌فروشی ایستاده بودم و خیره به راه رفته ماندم؛ اما در حقیقت همه‌چیز از قبل‌تر از آن روز تمام شده بود.
از زمانی که مردی سعی کرد جانم را نجات دهد و مرد دیگری که تلاش می‌کرد من را با دستانش خفه کند؛ اما در میان آن خفگی و مرگ، تقلا کردنِ زیادی باعث شد همه‌چیز از ذهنم پاک شود...همین فراموشی من را به سمت زندگی جدید هل داد....ولی سایه مرگ هم پا پس می‌کشید؟



سخن نویسنده:
سلام دوباره به شما دوستای عزیزم، حقیقتا دو به شک بودم برای زدن تاپیک جدید...اما یه جورایی رمان انلاین انگار بدون شما عزیزانی که طی شیش سال نم نم تو سایت باهاتون آشنا شدم لطفی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahdiye sajdeh

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
به نام نامی او

شروع رمان: بیست و هشتم مهرماه

سلام دوباره من از یه شروع جدید به شما.
امیدوارم این رمان هم به دلتون بشینه و همراهیتون رو با خودم داشته باشم.


چنان چشمانش
به چشمانِ من شباهت داشت
که ما در آینه یکدیگر را
گم می‌کردیم ..
#احمدرضا_احمدی
-----------------------------------------------------------------------------

بند مشکی دوربین عکاسی را محکم‌تر بین انگشتان پهنش نگه داشت و موبایلش را داخل دست خیس از عرقش گرفت. خورشید اواسط مرداد داشت پوسته گردنش را از بیخ می‌سوزاند و عرق از لابه‌لای موهای سیاه رنگش روی پیشانی‌اش ریخت و تا ته ریش مرتبش راه باز کرد.
با صدایی از پشت سرش، گردن چرخاند و مردی هیکلی را دید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahdiye sajdeh

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
شب جلو رفتیو
فردا به عقب برگشتیو
تو هر بار رسیدی پس گوشت گفتم
عشق مو بافته ی من چه عجب برگشتی
سلام بعد یه غیبت طولانی حسابی شلوغ شده بودم. خب اسم رمان تو یه تغییر اساسی تغییر کرد. در مورد رمان هم باید بگم احتمالا اولش یکم گیج بشید اما به مرور داستان براتون جا میوفته.
دوستون دارم:)

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mahdiye sajdeh

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
غم اگر به کوه گویم، بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی، نتوان کشید باری
#هوشنگ‌ابتهاج
سلام خوبین؟ خب باید بگم خلاصه رمان خیلی ناقصه و چون من از خلاصه نوشتن بدم میاد و نمیخوام اسپویل کنم باید بگم معمایی جنایی این رمان رو با تمام تلاشم سعی کردم متفاوت درست کنم و امیدوارم دوسش داشته باشین. من نتونستم رمان رو مثل قبلیا تبلیغ کنم ولی اگر شما دوسش دارید به بقیه معرفیش کنید.
دوستون دارم:)


جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahdiye sajdeh

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
زنده ام...
نه از جانی که مانده...
از استخوان های لجبازی
که روی هم ایستاده اند...
سلام سلام خوبین؟
خیلی حرفی برای گفتن ندارم فقط اگر نظری دارید برام بنویسید.
دوستون دارم:)

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahdiye sajdeh

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می‌شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می‌شد... وقتی غروب می‌شد...
کاش آن غروب‌ها را از یاد برده بودم
#محمد_علی‌_بهمنی
سلام خوبین؟ حدس میزنید داستاتن در مورد چیه؟ نظرتون در مورد شخصیت ملودی چیه؟خیلی این رمان رو مثل قبلیا تحویل نگرفتینا!

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mahdiye sajdeh

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
1,330
پسندها
47,763
امتیازها
60,573
مدال‌ها
20
سن
29
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
می‌بینی؟
طوری در رنج کشیدن ماهر شده‌ای،
که گاهی خودت هم زخم‌هایت ر ا از یاد میبری...
#حمیدسلیمی
سلا خوبین؟ شبتون بخیر...
خوب رمان رو تحویل نگرفتینا :grinning-face-with-smiling-eyes:
واقعا همراهی نمیکنید؟ به این روال ادامه بدید کم کم پشیمون میشم از زدن تاپیک جدید...


جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahdiye sajdeh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] chakameh

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 3, کاربر: 0, مهمان: 3)

عقب
بالا