- تاریخ ثبتنام
- 28/4/21
- ارسالیها
- 1,327
- پسندها
- 47,717
- امتیازها
- 60,573
- مدالها
- 20
- سن
- 29
سطح
38
- نویسنده موضوع
- #1
- نام رمان :
- مـیخکـوب
- نام نویسنده:
- مهدیه سجده
- ژانر رمان:
- اجتماعی،معمایی،عاشقانه،جنایی
کد رمان : 5700
ناظر: A asalezazi
خلاصه:
خلاصه: قطرههای خونِ چکیده بر دستانشان، گواه حقیقتی تلخ بود. یک نفر همهچیز را به فراموشی سپرد و از تمام گذشته تنها کابوسی آغشته به خاطرات در ذهنش باقی ماند؛ اما در ذهن دیگری همهچیز موبهمو حک شد.
شهداد پس از افشاگری بزرگ برای برگرداندن اعتبار خان پدرِ خانواده، از کار خبرنگاری به تعلیق درآمده و با حکم کوروش خان کبیر، دست از کارهای خطرناک کشید تا همان پسر سربهراه همیشگی شود؛ اما همهچیز با پیامک خبر دست اولی شروع شد.
«اگه میخوای برگردی به دفتر خبرنگاری باید یه خبر جنجالیتر آماده کنی...من کمکت میکنم.»
اما اتفاق شوکه کنندهای که با پا گذاشتن شهداد در یک سوله رخ داد، شروعی برای یک...
ناظر: A asalezazi
خلاصه:
خلاصه: قطرههای خونِ چکیده بر دستانشان، گواه حقیقتی تلخ بود. یک نفر همهچیز را به فراموشی سپرد و از تمام گذشته تنها کابوسی آغشته به خاطرات در ذهنش باقی ماند؛ اما در ذهن دیگری همهچیز موبهمو حک شد.
شهداد پس از افشاگری بزرگ برای برگرداندن اعتبار خان پدرِ خانواده، از کار خبرنگاری به تعلیق درآمده و با حکم کوروش خان کبیر، دست از کارهای خطرناک کشید تا همان پسر سربهراه همیشگی شود؛ اما همهچیز با پیامک خبر دست اولی شروع شد.
«اگه میخوای برگردی به دفتر خبرنگاری باید یه خبر جنجالیتر آماده کنی...من کمکت میکنم.»
اما اتفاق شوکه کنندهای که با پا گذاشتن شهداد در یک سوله رخ داد، شروعی برای یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش
