روی سایت دموکراسی بین عقل و دل | meli770کاربرانجمن یک رمان

[S_MELIKA_R]

بعضی اوقات کارهایی می کنی که
حتی "عقل"هم شک می کنه به اینکه
آیا درون "مغز"هست یانه؟
بعضی اوقات جوری بچه گانه رفتار می کنی که
ازدست"خودت"بدجور عصبانی می شی.
جوری که "دل"هم ازدستت خسته می شه.

 

[S_MELIKA_R]

بعضی اوقات کارهایی می کنی که
حتی زمانی فکرش هم به "ذهن"ت خطور نمی کرد
که انجامشون بدی.
امشب..
ازهمون شباس که یه کاری می کنی که نمی دونی چرا کردی؟!
نمی دونی ازحماقتت بود یا قسمت بوده؟
شایدهم اخلاق ما ادم ها بده که وقتی کار ناردستی رو انجام می دیم.
یا گندی بالا می اوریم گردن"قسمت" ،"تقدیر"می اندازیم.
ولی خدایا خودت هوامون رو داشته باش.
نذار کسی بی ابرو بشه.
نه که بخوام ابروی کسی روبریزم....
ابروی ...

 

[S_MELIKA_R]

نمی دونم با این کارام قراره به کجا برسم!؟
ولی می دونم که قراره به ارزوهام برسم چون به خودم قول دادم.
ولی بازم نمی دونم اخر عاقبت کارایی که دارم می کنم چیه؟!
فقط "خدا"کنه به خیر باشه.
بعضی اوقات کارهام انقدر بچه گانه می شه که "عقل"با اون همه بزرگیش دستش رو می زار زیرچونش و
نگاهم می کنه.
"دل"با اون همه مهربونی،اخم می شینه روی پیشونیش.
هردوشون نگرانمن.
خیلی نگرانمن،حتی "کودک درونم"م نگرانمه.
از"سه تاشون"معذرت می خوام.
که انقدر نگرانشون کردم.

 

[S_MELIKA_R]

وقتی وارد بیست سالگی شدم.
هم "عقل" هم"دل"هردو مبهوت بودن.
چون حتی"فکرش"روهم نمی کردن که انقدر زود بگذره.
نمی دونم چرا بچه که بودیم فکرمی کردیم بیست سالگی یعنی اوج بزرگی.
وقتی وارد این سن "ثابت"شدم،باخودم گفتم دیرشده باید بنجبی.
فقط یک چیز رومی دونم که"من به همه آرزوهام می رسم،چون می خوام که برسم،و وقتی که چیزی بخوام به دستش میارم به هرزحمتی که باشه...چون چیزی که بدون زحمت به دست بیاد اصلا شیرین نیس."
"پایان دموکراسی بین عقل ودل"
ادامه دارد.....

 

[فرزانه رجبی]

نویسنده گرامی:
اثر شما به فایل صوتی تبدیل شد​