روی سایت دموکراسی بین عقل و دل (قسمت دوم)|meli770 کاربرانجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع S_MELIKA_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 1,257
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
این حس و حال رو هم درست می‌کنم.
می‌دونم که می‌تونم... چون می‌خوام.
نمی‌ذارم وسط این عشق بازی بیاد و عشق بازیم رو بهم بریزه!
تازه دارم می‌فهمم «عشق کردن» با «عشقت» چیه؟!
عشق من نوشتنه، نوشتن به زبان کد و داستان.
من با این دوتا زندگی می‌کنم.
به معنای واقعی زندگی می‌کنم.
برای همین نمی‌ذارم کسی ازم بگیرش!
ولی باز هم می‌ترسم...
می‌ترسم یکی بیاد، همه چی رو بهم بریزه و بره!
می‌ترسم بره و تنها بمونم!
اون وقته که تازه جنگ عقل و دلم رسما شروع می‌شه.
شاید...
شاید...
شاید دلیل اینکه تا الان کسی رو به دلم راه ندادم،
عاقل شدن دلم باشه.
ولی مگه میشه؟ مگه میشه دل عاقل بشه؟
دل نباید خیلی عاقل بشه؛ اون‌طوری میشه یکی بدتر از عقل!
وقتی بشه بدتر از عقل، کودک درونم پس چی میشه؟
نمی‌ذارم دل بشه عقل دوم!
همین یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
بعضی اوقات فقط به نوشته‌هام نگاه می‌کنم...
می‌خوام ادامشون بدم، نمی‌تونم...
مثل الان که فقط دارم می‌نویسم... تا بلکه آروم بگیرن این دل و عقل...
بلکه دست از سرم برداشتن...
ولی فکر نکنم دست از سرم بردان!
باز خوبه این دوتا هستن، اگه نبودن تنهاتر از الان بودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
حال خوب یعنی...
عقل و دل به یک نتیجه برسن و کمکت کنن که حالت بهتر شه.
بعضی اوقات کارایی می‌کنیم که وقتی بهشون فکر می‌کنیم مبهوت فقط خودمون رو نگاه می‌کنیم!
با ناباوری به خودمون می‌گیم «واقعا این من بودم؟»
ولی بازم دست عقل و دلم درد نکنه که کمکم کردن.
بیشتر از همه دم اونی که برام مثل خواهره گرم، که کمکم کرد.
فهمیدم که میشه دوباره شروع کرد، دوباره به راهم ادامه بدم.
فهمیدم که آدم‌ها بعضی اوقات کارایی می‌کنن که خودشونم می‌مونن توش.
ولی با همه اینا نباید امیدشون رو از دست بدن.
هیچ وقت، هیچ وقت... هیچ وقت... امیدم رو از دست ندادم!
فقط یه کمی، یه کوچولو کم رنگ شده بود، که الان دوباره پر رنگه... داره می‌درخشه!
خوشحالم که دوباره عقل و دلم با هم تیم شدن و دست از جنگ و دموکراسی برداشتن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
بالاخر بعد از یک مدت نسبتا طولانی عقل و دل پیروز شدن.
پیروزی حس مزخرفی بود که درونم شکل گرفته بود.
حس مزخرفی که وجود داشت... از همه کارها انداخته بودتم... حتی نوشتن.
ولی عقل و دل تونستن پیروز شن!
اینم یکی دیگه از موقعیت‌هایی که این دوتا لج باز تونستن با هم کنار بیان و همکاری داشته باشن.
ولی همچنان دموکراسیشون پابرجاست.
اصلا نمی‌شه عقل و دل با هم جنگ نداشته باشن؛
زندگی خیلی کسل کننده می‌شه!
باید این دوتا باشن که باهم جنگ داشته باشن، باید باشن که بعضی از جاها به هم کمک کنن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
دوباره رسید... بهار رو میگم.
دوباره با اون حال خوبش رسید.
فقط خدا کنه امسال خیلی بهتر از پارسال باشه!
نمی‌شه گفت بهار بده... مخصوص منی که دختر بهارم.
ولی دلم می‌خواد انقدر عالی باشه که وقتی برمی‌گردم و نگاهش می‌کنم، بگم چقدر خوش گذشت...
که وقتی برمی‌گردم به عقب عقل و دلم با خوشحالی ازش یاد کنن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
دقیقا نمی‌دونم چی داره به روز عقل و دلم میاد!
با اینکه حکم «عاشقی ممنوع» رو صادر کردند...
ولی هنوز هم می‌ترسم که نکنه سرم بیاد.
می‌ترسم!
هزار بارم بگم کمه!
شاید تعجب کنید، کسی که انقدر از عشق و عاشقی می‌نویسه‌ چطور که خودش ازش می‌ترسه؟
معمولا آدما از ترساشون حرف می‌زنن.
من عشق رو دوست دارم، ولی نمی‌تونم اعتماد کنم.
یعنی اگر هم خودم بخوام، عقل و دلم نمی‌ذارن!
مخصوصا عقلم نمی‌ذاره اعتماد کنم!
میگه صبر کن، صبر کن بهت ثابت کنه، بعد اعتماد کن.
ولی نیست توی این دور زمونه کسی که بهت ثابت کنه!
شایدم باشه و من فرصت ندادم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
عقل و دل تا جایی که بتونن دارن مقاومت می‌کنن در برابرش... ولی نمی‌دونم می‌شه مقاومت کرد یا نه!
چون کلمه‌ی «عشق» صرفا به این معنی نیست که عاشق جنس مخالف باشی، که بخوای باهاش بری زیر یک سقف.
عشق یعنی همه چی؛ اگه عشق نباشه نمی‌شه زندگی کرد.
شاید به ظاهر دارم جوری وانمود می‌کنم که برام مهم نیست... ولی فقط و فقط و فقط به ظاهر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
نمی‌دونم چه حس و حالیه!
الان که بیست و یکمین ورق رو هم از دفتر عمرم دارم ورق می‌زنم و توی دفتر بیــست سالـگی‌ام می‌نویسم.
احساس می‌کنم بزرگ‌تر از قبل شدم، حتی بزرگ‌تر از پارسال.
نمی‌دونم شاید احمقانه باشه ولی عقل و دل هم دیگه اون قدر بچه نیستن که بخوان سر هر چیزی بحث دعوا راه بندازن!
شایدم من این جوری احساس می‌کنم.
هر چی که هست، حس خیلی خوبیه.
خداروشکر می‌کنم که تمام اون حس‌های بدم تموم شدن... البته فعلا تموم شدن، دلم نمی‌خواد حتی یک بار دیگه لمسشون کنم.
الان عقل و دل، دلشون فقط و فقط نوشتن می‌خواد نه چیز دیگه‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
2,256
پسندها
19,552
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
الان نمی‌تونم تصمیم بگیرم که این دل نوشته جلد سومی هم داره یا نه...
ولی این رو می‌دونم که عقل و دل می‌خوان تمومش کنن.
وقتی این دوتا بخوان باید تمومش کرد، چون حس و حالش هم میره.
وقتی اینا برن، همش می‌شه تکرار و تکرار!
این رو هم می‌دونم که هر چی بخوایین می‌شه...
فقط کافیه تلاشتون رو بکنید!
دموکراسی همیشه ادامه داره، همیشه... همیشه.
هیچ وقت تمومی نداره!
شاید نصف اون چیزی که توی ذهنم می‌گذشت این‌جا نوشتم... نصف اون جنگی که بینشون دارن!
جنگ بین عقل و دل هیچ وقت پایانی نداره!
ولی با این همه جنگ و دعوا، دوستای خوبین!

پایان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : S_MELIKA_R

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
1,385
پسندها
30,439
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
سطح
0
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا