- نویسنده موضوع
- #11
غزل شماره 31
سرم بالش تنم مفرش بسوزد
به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد
از آن پنهان نمٰایم آتش خویش
که میترسم دل آتش بسوزد
ز گریه سوختم یا رب که دیدست
که آبی آید و آتش بسوزد
رضی دور از تو میسوزد چه حال است
که خس از دوری آتش بسوزد
سرم بالش تنم مفرش بسوزد
به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد
از آن پنهان نمٰایم آتش خویش
که میترسم دل آتش بسوزد
ز گریه سوختم یا رب که دیدست
که آبی آید و آتش بسوزد
رضی دور از تو میسوزد چه حال است
که خس از دوری آتش بسوزد