- ارسالیها
- 229
- پسندها
- 2,333
- امتیازها
- 11,713
- مدالها
- 14
- سن
- 32
من آنجا بودم وقتی تاریکی نفس نفس میزد و با سردی نفسش، شعله مشعل را به سردی و خاموشی می کشاند.
من آنجا بودم وقتی بیماری، بین سربازان مرده، آواز می خواند.
من آنجا بودم، وقتی چشمان براق شکارچیان، در میان درختان سرد و یخ زده، سو سو میزد.
من آنجا بودم وقتی، راه برگشت از خیال به واقعیت گم میشد.
من آنجا بودم، وقتی ماری به پهنای اقیانوس، کشتی و سربازان یخ زده را می بلعید.
من آنجا بودم، وقتی مادری شیون می کشید، وقتی زانوان پدری سست میشد، وقتی گل های عاشقی می پژمرد.
من آنجا بودم، وقتی امیدها در باتلاق شکست، دست پا میزدند.
من با تو بودم، وقتی اولین بار چشمانت را گشودی، و دستانت را خواهم فشرد، وقتی آخرین بار چشمانت را ببندی.
من مرگ بودم و هستم و خواهم بود، وقتی همه فراموشم کرده اند...
من آنجا بودم وقتی بیماری، بین سربازان مرده، آواز می خواند.
من آنجا بودم، وقتی چشمان براق شکارچیان، در میان درختان سرد و یخ زده، سو سو میزد.
من آنجا بودم وقتی، راه برگشت از خیال به واقعیت گم میشد.
من آنجا بودم، وقتی ماری به پهنای اقیانوس، کشتی و سربازان یخ زده را می بلعید.
من آنجا بودم، وقتی مادری شیون می کشید، وقتی زانوان پدری سست میشد، وقتی گل های عاشقی می پژمرد.
من آنجا بودم، وقتی امیدها در باتلاق شکست، دست پا میزدند.
من با تو بودم، وقتی اولین بار چشمانت را گشودی، و دستانت را خواهم فشرد، وقتی آخرین بار چشمانت را ببندی.
من مرگ بودم و هستم و خواهم بود، وقتی همه فراموشم کرده اند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.