شاعر‌پارسی اشعار عبید زاکانی

  • نویسنده موضوع خوشحال
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 1,228
  • کاربران تگ شده هیچ

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
11.خطاب معشوق با قاصد

چو زلف خویشتن ناگه برآشفت

بتندید و در آن آشفتگی گفت


بدان رنجور بی درمان بگوئید

بدان مجنون بی‌سامان بگوئید


چو سودا داری ای دیوانه در سر

ز سر سودای ما بگذار و بگذر


نه کار تست این نیرنگ سازی

سر خود گیر تا سر در نبازی


کجا یابی ز وصلم روشنائی

پری با دیو کی کرد آشنائی


گدائی با شهی همدوش کی شد

گیا با سرو هم آغوش کی شد


توئی پروانه من شمع دل افروز

کجا بر شمع شد پروانه دلسوز


دلت گر ماجرای عشق ورزد

درونت گر هوای عشق ورزد
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
12.غزل

سوز عشق من جانت بسوزد


همه پیدا و پنهانت بسوزد


ز آه سرد و سوز دل حذر کن

که اینت بفسرد وانت بسوزد


مبر نیرنگ و دستان پیش آن کو

به صد نیرنگ و دستانت بسوزد


به دست خویشتن شمعی میفروز

که هر ساعت شبستانت بسوزد


چه داری آتشی در زیر دامان

کز آن آتش گریبانت بسوزد


دل اندر وصل من بستی و ترسم

که ناگه تاب هجرانت بسوزد


ندارد سودت آن گاهی که گوئی

عبید آن نامسلمانت بسوزد


 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
13.تمامی سخن معشوق

ترا آن به که راه خویش گیری

شکیبائی در این ره پیش گیری


روی چون عاقلان در خانه زین پس

نگردی این چنین دیوانهٔ کس


مکن با چشم سرمستم دلیری

که از روبه نیاید شیر گیری


مکن با زلف شستم عشقبازی

که این کاری است با لختی درازی


هر آنکس کو نداند پایهٔ خویش

ببازد ناگهان سرمایهٔ خویش


کجا مانند تو مسکین گدائی

رسد در وصل چون من پادشاهی


چه خیزد زین گریبان چاک کردن

فشاندن اشگ و بر سر خاک کردن


نگیرد دستت این آشفته کاری

به کارت ناید این فریاد و زاری


ندارم باک اگر دل گرددت خون

نگیرد در من این نیرنگ و افسون


هر آنکو عشق ورزد درد بیند

سرشکی سرخ و روئی زرد بیند


تو این مسکین بدین بی‌ننگ و نامی

چه جنسی وز کدامانی کدامی


تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
14.رسیدن جواب عاشق به معشوق

چو این پیغامها در گوش کردم

بکلی ترک عقل و هوش کردم


ز شوقش آتشی در جانم افتاد

دلم دریای خون از دیده بگشاد


ولی میداد هردم دل گوائی

که با او زود یابم آشنائی


دو روزی گر دلی خرم نباشد

چو دولت یار باشد غم نباشد
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
15.پیغام فرستادن به معشوق

دگر بار از سر سوزی که دانی

در آن بیچارگی و ناتوانی


به خلوت پیش آن فرزانه رفتم

دگر ره با سر افسانه رفتم


فتادم باز در پایش به خواری

بدو گفتم ز روی بیقراری


چه باشد کز سر مسکین نوازی

به لطفی کار مسکینی بسازی


کرم کن، دست گیر، افتاده‌ای را

به رحمت بنده کن آزاده‌ای را


دل بیچاره‌ای از غم جدا کن

درون دردمندی را دوا کن


از این در گر مرا کاری برآید

به لطف چون تو غمخواری برآید


بکن پروازی ای باز شکاری

بنه گامی مگر در دامش آری


بگو میگوید آن سرگشتهٔ تو

اسیر عشق و هجران گشتهٔ تو


چه کم گردد ز ملک پادشائی

اگر گنجی بدست آرد گدائی


دل مجنون ز لیلی کام گیرد

سکندر زاب حیوان جام گیرد


به شیرین در رسد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
16.رفتن قاصد پیش معشوق

دگر بار آن فسونگر مرغ چالاک

چو پیششس می‌نهادم روی بر خاک


قدم در ره نهاد از روی یاری

به جان آورد شرط جان سپاری


خرامان شد بر آن سرو آزاد

به شیرینی زبان چرب بگشاد


که ای نوباوهٔ باغ جوانی

دلم را جان و جانرا زندگانی


جمالت چشم جان را چشمهٔ نور

ز رخسار تو بادا چشم بد دور


بلا لائیت عنبر خوی کرده

شمیمت باغ عنبر بوی کرده


گل صد برگ در پای تو مرده

صنوبر پیش بالای تو مرده


خجل مشک تتار از تار مویت

فتاده ماه و خور بر خاک کویت


همیشه شاد و دولتیار باشی

ز حسن و عمر برخوردار باشی


مرا هم جان توئی هم زندگانی

مکن زین بیش با من سر گرانی


نصیحت گوشدار از دایهٔ خویش

غنیمت دان غنیمت مایهٔ خویش


جوانی از جوانی بهره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
17.جواب گفتن معشوق به قاصد

چو بشنید این سخن را سرو آزاد

جوابش داد کای فرزانه استاد


من آن شمعم که صد پروانه دارم

کجا پروای این دیوانه دارم


ندارد سودی این افسانه گفتن

حدیث آنچنان دیوانه گفتن


به دست خود کسی چون مار گیرد ؟

غریبی را کسی چون یار گیرد ؟


چنان شوریده‌ای با کس نسازد

بود چون او که با وی عشق بازد


من ار با او بیاری سر در آرم

دگر پیش کسان چون سر بر آرم


چو نادان و خیال اندیش مردیست

مرا خواهد محال اندیش مردیست


کسی کو با چنان آشفته رائی

نشیند یک زمان روزی به جائی


همانا زود دشمن کام گردد

میان مردمان بدنام گردد


بگو لطفی یکی زین کوی برگرد

چنین تا چند کوبی آهن سرد


دلت در عشقبازی ناتمام است

بهل تا میزند جوشی که خام است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
18.حدیث گفتن قاصد با معشوق

دگر بار آن فسون پرداز استاد

بر او افسونی از نو کرد بنیاد


جوابش داد کای سرو سرافراز

مکن زین بیشتر بر بیدلان ناز


اسیری کو تمنای تو دارد

سرش پیوسته سودای تو دارد


چنین تا چند کوشی در هلاکش

بترس آخر ز آه سوزناکش


بس این بیچاره را در درد کشتن

چراغش را بباد سرد کشتن


بهل تا از لبت کامی بگیرد

بود کاین دردش آرامی بگیرد


من آن پیر کهنسالم که در کار

جوانان از من آموزند هنجار


طبیب رنج رنجوران عشقم

دوای درد بی‌درمان عشقم


کنم دلدادگان را دلنوازی

کنم بیچارگان را چاره‌سازی


علاج عاشق دیوانه دانم

هزار افسون از این افسانه دانم


ز من بشنو غنیمت دان جوانی

دوباره نیست کس را زندگی


دگر بر عاشقان خویش خواری

مکن گر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
19.پاسخ معشوق قاصد را بار دیگر

چو با همراز خود همداستان شد

زبان بگشاد و با او همزبان شد


به صد آزرم گفت ای مهربان یار

برو آن خسته دلرا دل بدست آر


که عشقی تازه می‌افروزدم دل

بر آن بیچارگی میسوزدم دل


از آن آتش که او را در چراغ است

مرا هم بیشتر ز آن در دماغ است


گر او را در ربود از عشق سیلی

مرا هم سوی آن سیل است میلی


ور او را از غم ما خستگی‌هاست

مرا هم سوی او دلبستگی‌هاست


دلم گر راست میخواهی بر اوست

که باشد کو نخواهد دوست را دوست


اگر گه گاه نازی می‌نمودم

عیارش در وفا می‌آزمودم


کنون باز آمدم زان سرکشیدن

بروی دوستان خنجر کشیدن


ز جور و بیوفائی سیر گشتم

گذشت آن وز سر آن درگذشتم


اگر در راه ما خاری رسیدش

ز ما بر خاطر آزاری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

خوشحال

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/5/17
ارسالی‌ها
164
پسندها
405
امتیازها
3,363
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
20.وصف بهار

سحرگاهی که باد صبحگاهی

ببرد از چهرهٔ گردون سیاهی


شفق شنگرف بر مینا پراکند

فلک دردانه بر دریا پراکند


ز مشرق شاه خاور تیغ برداشت

سپاه زنگبار اقلیم بگذاشت


کلاه از فرق فرقد در ربودند

نطاق از برج جوزا برگشودند


دم جانبخش باد نوبهاری

جهان میکرد پر مشگ تتاری


سمن گوئی گریبان باز میکرد

صبا بر غنچه هردم ناز میکرد


عذار گل به آب ژاله می‌شست

به اشک ابر روی لاله می‌شست


بنفشه جعد مشکین شانه میزد

چکاوک نعرهٔ مستانه میزد


نسیم از جیب و دامان مشکریزان

چو مستان هردمی افتان و خیزان


گهی همراز مرزنگوش میشد

گهی با لاله هم‌آغوش می‌شد


شکوفه خنده ناک از باد گل بوی

گشاده سنبل سیراب گیسوی


خرامان در چمن سرو سرافراز

ز مستی چشم نرگس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خوشحال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] a.jk

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا