- ارسالیها
- 479
- پسندها
- 4,868
- امتیازها
- 23,673
- نویسنده موضوع
- #31
پارسال یه سری با دوستای بابام و خانوادشون رفتیم ویلا که چند روزم بمونیم و بچه ها همه تو یه اتاق بودیم که هر چقدر خواستیم آتیش بسوزونیم کسی بیدار نشه بعد پسر دوست بابام (اریا)وقتی خواب بودم تو سرمایی که با کاپشن خوابیده بودم یه تشت پر آب یخ خالی کرد روم بگم روح از بدنم جدا شد دروغ نگفتم منم صبح هر چی فکر کردم چیکار کنم که تلافی کنم چیزی به فکرم نرسید جز این که یه بلایی سر موهاش بیارم چون خیلیی روشون حساسه و چون معمولا دیر از خواب پا میشه داشت تنها صبحونه می خورد هدفونشم تو گوشش بود منم از پشت سر رفتم با ماشین یه ردیف از وسط موهاش زدم اومدم صاف بزنم خودش پرید چپ و چوله شد این دیگه به من مربوط نبود ولی خدایی خیلیی حال کردم مجبور شد کچل کنه و نا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.