متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

بدترین بلایی که سر یه نفر آوردی چی بوده؟

  • نویسنده موضوع mahdieh83
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 134
  • بازدیدها 4,067
  • کاربران تگ شده هیچ

mahdieh83

کاربر نیمه فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
479
پسندها
4,868
امتیازها
23,673
  • نویسنده موضوع
  • #31
پارسال یه سری با دوستای بابام و خانوادشون رفتیم ویلا که چند روزم بمونیم و بچه ها همه تو یه اتاق بودیم که هر چقدر خواستیم آتیش بسوزونیم کسی بیدار نشه بعد پسر دوست بابام (اریا)وقتی خواب بودم تو سرمایی که با کاپشن خوابیده بودم یه تشت پر آب یخ خالی کرد روم بگم روح از بدنم جدا شد دروغ نگفتم منم صبح هر چی فکر کردم چیکار کنم که تلافی کنم چیزی به فکرم نرسید جز این که یه بلایی سر موهاش بیارم چون خیلیی روشون حساسه و چون معمولا دیر از خواب پا میشه داشت تنها صبحونه می خورد هدفونشم تو گوشش بود منم از پشت سر رفتم با ماشین یه ردیف از وسط موهاش زدم اومدم صاف بزنم خودش پرید چپ و چوله شد این دیگه به من مربوط نبود ولی خدایی خیلیی حال کردم مجبور شد کچل کنه و نا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mahdieh83

mahdieh83

کاربر نیمه فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
479
پسندها
4,868
امتیازها
23,673
  • نویسنده موضوع
  • #32
رفتم ساعت سه صبح بالا سر دختر خالم موهام رو ریختم رو صورتم موهام بلند بود مداد مشکی رو برداشتم چشمام و سیاه کردم و زیر چشمام مثل رد اشک کشیدم و رادیو رو برداشتم زدم رو صوت قران دختر خالم بلند شد به جیغ زدن و تته و پته کردن (توجه توجه غیر منو اون و خاله کوچیکم کسی خونه نبود خالمم با دیدن من جیغ میزد حالا من هی میرفتم جلو بگم بابا جیغ نزنید منم اونا فکر میکردن می خوام بخورمشون میرفتن عقب و جیغ میزدن)
جاتون خالی وقتی فهمیدن یه کتک حسابی نوش جان کردم!!:laughting::laughting::roflym::roflym::roflym:
ای خدا
من فکر می کردم فقط خودم دیوونه بازی می کنم
 
امضا : mahdieh83

mahdieh83

کاربر نیمه فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
479
پسندها
4,868
امتیازها
23,673
  • نویسنده موضوع
  • #33
یه بارم عممو ترسوندم که هنوز که هنوزه بعد از ۴،۵ سال فحش می خورم
خوابیده بود داشت با گوشیش بازی می کرد حدودای ۴ صبح منم کرمم گرفت یه لباس سفید مال مامانبزرگم خونمون بود که ۶ تای من توش جاش می شد اونو پوشیدم موهامم بلند بود ریختم جلو صورتم رفتم سمت اتاق درشو آروم هل دادم داخل بعد آروم رفتیم تو یهو سرمو کج کردم عمم کل ساختمونو گذاشته بود رو سرش خیلیی از جن و روح می ترسه
و اون شب چون من فقط پیشش بودم با هم تو خونه تنها بودیم مظلوم گیر اورد تا صبح که مامانم اومد داشتم فحش و کتک می خوردم
ولی می ارزید
اگه عمت بوده که اشکال نداره
خوبیش اینه که عذاب وجدان نمی گیری!
 
امضا : mahdieh83

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • #34

mahdieh83

کاربر نیمه فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
479
پسندها
4,868
امتیازها
23,673
  • نویسنده موضوع
  • #35
امضا : mahdieh83

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #36

mahdieh83

کاربر نیمه فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
479
پسندها
4,868
امتیازها
23,673
  • نویسنده موضوع
  • #37
امضا : mahdieh83

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #38
من پدرِ خیلیا رو در آوردما..
فقط اینجا جای گفتنش نیس
بگم، بن میشم:|
 
امضا : Maede Shams

mahdieh83

کاربر نیمه فعال
سطح
0
 
ارسالی‌ها
479
پسندها
4,868
امتیازها
23,673
  • نویسنده موضوع
  • #39
خودم یه بار می خواستم یه بنده خدایی رو بیدار کنم، یه لیوان آب یخ ریختم روش که از جا پرید
یه بارم دیدم بیدار نمیشه گفتم بذار از روش های نوین تر استفاده کنم. سوزنو برداشتم فرو کردم تو پهلوش که خدا رو شکر اثر گذار بود
 
امضا : mahdieh83

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #40
خودم یه بار می خواستم یه بنده خدایی رو بیدار کنم، یه لیوان آب یخ ریختم روش که از جا پرید
یه بارم دیدم بیدار نمیشه گفتم بذار از روش های نوین تر استفاده کنم. سوزنو برداشتم فرو کردم تو پهلوش که خدا رو شکر اثر گذار بود
:straight_face::laughting:
 
امضا : Maede Shams
عقب
بالا