- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,326
- پسندها
- 19,965
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 25
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #21
با خنده سرش را به علامت منفی تکان داد و عینکش را از روی چشمانش برداشت تا عدسیهایش را تمیز کند و جواب داد:
- نه، من وقتی از ارتش بیرون زدم دور ربات و این چیزا رو خط کشیدم. یعنی اتفاقای بدی برام افتاد، شاید یه روز برات تعریف کردم.
و به نظرم رسید که کمی غمگین شد. شاید یک شکست عاشقانه، یا کاری؟ برای اینکه حواسش را پرت کنم پرسیدم:
- چیزی هم ساختی که نشونم بدی؟
اولش میخواست با خوشحالی چیزی بگوید که یکدفعه یاد چیزی افتاد و دهانش را سریع بست. منتظر ماندم تا جوابی بدهد، ولی حتی یک کلمه هم حرف نزد. وقتی من راجع به گذشتهی خودم چیزی به او نگفته بودم، پس حق اعتراض هم نداشتم. فقط دستهایم را به حالت تسلیم بالا بردم:
- باشه، باشه! حریم خصوصی.
ولی نمیخواست تاییدم کند، چون گفت که دربارهی...
- نه، من وقتی از ارتش بیرون زدم دور ربات و این چیزا رو خط کشیدم. یعنی اتفاقای بدی برام افتاد، شاید یه روز برات تعریف کردم.
و به نظرم رسید که کمی غمگین شد. شاید یک شکست عاشقانه، یا کاری؟ برای اینکه حواسش را پرت کنم پرسیدم:
- چیزی هم ساختی که نشونم بدی؟
اولش میخواست با خوشحالی چیزی بگوید که یکدفعه یاد چیزی افتاد و دهانش را سریع بست. منتظر ماندم تا جوابی بدهد، ولی حتی یک کلمه هم حرف نزد. وقتی من راجع به گذشتهی خودم چیزی به او نگفته بودم، پس حق اعتراض هم نداشتم. فقط دستهایم را به حالت تسلیم بالا بردم:
- باشه، باشه! حریم خصوصی.
ولی نمیخواست تاییدم کند، چون گفت که دربارهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.