- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,326
- پسندها
- 19,963
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 25
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #31
با یک حرکت غیر ارادی به طرفم شیرجه زد تا جلوی کارم را بگیرد. میخواستم جعبه را به گوشهی میز فلزی بکوبم تا با شکست شیشه موجود بیچاره را نجات بدهم، ولی قبل از برخورد جعبه به میز، کسی جلویم را گرفت. توماس بود که مچ یکی از دستانم را چسبیده بود و داشت داد میزد:
- هیچ میدونی این جونور چقدر میارزه؟!
و جعبه را با مهارت خاصی از دستم قاپید و محض اطمینانش، چند گامی هم عقب رفت تا دوباره دستم به آن نرسد. دستم را به طرفش نشانه رفتم و گستاخانه جوابش را دادم:
- حتی یه ذره هم به قیمتش اهمیت نمیدم! الان تنها هدفم نجات دادن اون بیچاره از مرگ حتمیه!
این بار دیگر پایم را خیلی بیشتر از گلیمم دراز کرده بودم، چون توماس واقعاً عصبانی شده بود:
- جدی؟! بیشتر قصد کشتنش رو داشتی تا نجات دادنش!
نمیدانستم...
- هیچ میدونی این جونور چقدر میارزه؟!
و جعبه را با مهارت خاصی از دستم قاپید و محض اطمینانش، چند گامی هم عقب رفت تا دوباره دستم به آن نرسد. دستم را به طرفش نشانه رفتم و گستاخانه جوابش را دادم:
- حتی یه ذره هم به قیمتش اهمیت نمیدم! الان تنها هدفم نجات دادن اون بیچاره از مرگ حتمیه!
این بار دیگر پایم را خیلی بیشتر از گلیمم دراز کرده بودم، چون توماس واقعاً عصبانی شده بود:
- جدی؟! بیشتر قصد کشتنش رو داشتی تا نجات دادنش!
نمیدانستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش