فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار فروغ فرخزاد

  • نویسنده موضوع FATEME078❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 70
  • بازدیدها 3,096
  • کاربران تگ شده هیچ

روشنک.ا

نویسنده انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,835
پسندها
34,636
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
  • #21
قلب من ،
گویی
در آنسوی زمان ،
جاری ست ....



فروغ فرخزاد
 

روشنک.ا

نویسنده انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,835
پسندها
34,636
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
  • #22
میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهء دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت:
" آه ، من بسیار خوشبختم "



فروغ فرخزاد
 

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,586
پسندها
64,575
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #23
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شایدم بخشیده از اندوه پیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزار ها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست
ای دلتنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
بیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,586
پسندها
64,575
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #24
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود


رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را

با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که ناتمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم


رفتم ، مگو ، مگو که چرا رفت ، ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده ی خموشی و ظلمت ، چو نور صبح

بیرون فتاده بود به یکباره راز ما


رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک ِ گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی


من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم


ای سینه در حرارت سوزان خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,586
پسندها
64,575
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #25
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,586
پسندها
64,575
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #26
همه هستی من آیه تاریكیست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,586
پسندها
64,575
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #27
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
 
امضا : FATEME078❁

Dilan

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
944
پسندها
7,629
امتیازها
47,836
مدال‌ها
21
  • #28
می روم اما نمیپرسم ز خویش

ره کجا؟ منزل کجا؟ مقصود چیست؟

بوسه می بخشم؛ ولی خود غافلم

کاین دل دیوانه را معبود کیست؟

آه؛ آری؛ این منم؛ اما چه سود

او که در من بود؛ دیگر نیست ؛ نیست

می خروشم زیر لب ؛ دیوانه وار

او که در من بود؛ آخر کیست؟ کیست؟


فروغ فرخزاد
 
امضا : Dilan

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,586
پسندها
64,575
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #29
شب پشت شیشه‌های پنجره سُر می‌خورد
و با زبان سردش
ته مانده های روز رفته را به درون می‌کشید
من از کجا می آیم؟
من از کجا می آیم؟
که این چنین به بوی شب آغشته ام

فروغ_فرخزاد
 
امضا : FATEME078❁

Dilan

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
944
پسندها
7,629
امتیازها
47,836
مدال‌ها
21
  • #30
چون سنگ ها صداي مرا گوش مي كني
سنگي و ناشنيده فراموش مي كني
رگبار نوبهاري و خواب دريچه را
از ضربه هاي وسوسه مغشوش مي كني
دست مرا كه ساقه سبز نوازش است
با برگ هاي مرده همآغوش مي كني
گمراه تر ز روح شرابي و ديده را
در شعله مي نشاني و مدهوش مي كني
اي ماهي طلائي مرداب خون من
خوش باد مستيت كه مرا نوش مي كني
تو دره بنفش غروبي كه روز را
بر سينه مي فشاري و خاموش مي كني
در سايه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سايه از چه سيه پوش مي كنى

فروغ_فرخزاد
 
امضا : Dilan

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا