میان این همه شهر
من "دربند" تو ام !
با حسرت یک دل سیر "آزادی"
و "میلاد" پروازی بلند
و خیابانی
به طول عشق
در امتداد یک "عصر" ،
"ولی"
با عرض دلتنگی !
و آن "کشاورز" پیر
که تلفظ "بلوار"
برایش سخت ترین کار جهان است
"کارگر" ی در خیابانی شلوغ
پی "انقلاب" و "جمهوری"
و این همه شعر که "فردوسی"
به "میدان" دارد و
"حافظ" و "سعدی" به "خیابان"
با همه عشقی که به تو دارم "تهران"
دلم از همهمه ی هیچ تو می گیرد و
پای دلم گیر آن همه هیچ است هنوز...