شاعر‌پارسی اشعار کمال الدین اسماعیل

  • نویسنده موضوع Sama_Shams
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 293
  • کاربران تگ شده هیچ

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
شمارهٔ ۱

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات

خیز در ده ش*ر..اب گلگون را
شادی اندرون و بیرون را
آن چنان م**س.ت کن ز باده مرا
که ندانم ز کوه هامون را
چون ز باده سرم شود گردان
نارم اندر شمار گردون را
خون من خورد چرخ ساغر شکل
باز خواهم ز ساغر آن خون را
جرعه بر خاک ریز بیشترک
م**س.ت گردان دماغ قارون را
تا ز شادیّ آن بر اندازد
از دل خلق گنج مدفون را
چرخ افگند اهل دانش را
آسمان برکشد هردون را
باده را در فکن تو نیز بجام
برکش انگه سماع موزون را
تنگ ابریشمین بکش بر چنگ
گرم کن بار گیر گلگون را
تا ز بهر شکست لشکر غم
بسر خم برم شبیخون را
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
شمارهٔ ۲

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل
» غزلیات

ای روی تو آرزوی دلها
شادیّ غمت بروی دلها
ای حلقۀ زلف تو همیشه
آشفته ز گفت و گوی دلها
بشکسته بجویبار عشقت
سنگین دل تو بوی دلها
در انگله های زلف مشکینت
فکند زمانه گوی دلها
غارتگر زلف تو میان چیست
در بسته بجت و جوی دلها
پی در پی تو هزار فرسنگ
بتوان آمد ببوی دلها
تا با دهن تو می نشیند
بس تنگ شدست خوی دلها
 
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
شمارهٔ ۳

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات

تا که برگرد سبزه لاله برست
در گمان می فتد که چون رخ تست
نام روی تو می برد لاله
زان دهان را بمشک و باده بشست
جز بیاد رخ تو گل نشکفت
بی مثال خطت بنفشه نرست
سرو در خدمت قدت دامن
بکمر در زدست چابک و چست
رخ و زلف تواش نشان دادند
در چمن هر که رنگ و بویی جست
غنچه را از صبا گشایشهاست
ورچه زو بود بستگیش نخت
جان همی پرورد در اسایش
باد بیمار در هوای درست
حرکتهای باد شیرین کار
کرد از خنده غنچه را دل سست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
شمارهٔ ۴

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات

گل رخت بباغ در فکندست
وز چهره نقاب بر فکندست
بر راه صبا ز شکل غنچه
صد صرّۀ پر ز زر فکندست
اسباب نشاط و عیش عالم
نوروز بیکدگر فکندست
شد تشنه بخون لاله سوسن
زین روی زبان بدر فکندست
چون نافۀ مشک نا رسیده
لاله همه کوه و در فکندست
آمیخته خون و مشک با هم
بی قیمت و بی خطر فکندت
آهویی رمیده گویی آنرا
از ترس برهگذر فمندست
آب دهن سحاب نرگس
در دیدةۀ بی بصر فکندست
بلبل ز قدوم گل در اطراف
آوازۀ شور و شر فکندست
از آب سنان کشیده سوسن
وز آتش گل سپر فکندست
ز اندیشه بخویشتن فرو شد
تا بر رخ گل نظر فکندست
گویی همه شب ش*ر..اب خوردست
نرگس که چو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
شمارهٔ ۵

کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات

هر کرا دل باختیار خودست
آرزوهاش در کنار خودست
غمگساری ندارد و عجب آنک
هم غم یار غمگسار خودست
گله از دوست چون کنم که مرا
همه رنج از دل فکار خودست؟
دوست را هر که بهر خود خواهد
او نه عاشق که دوستار خودست
عاشق آنست در جهان کو را
بود و نابود بهر یار خودت
ز آب چشم ار چه دامنم تر شد
آتش سینه برقرار خودست
بس که از دیده اشک میبارم
شرمم از چشم اشکبار خودست
جان من می بری، ببر، چه کنم؟
بخداکت هم از شمار خودست
نیست در روزگار تو یک دم
که نه مشغول روزگار خودست
عذر میخواستم ز غم که دلم
از صداع تو شرمسار خودست
گفت زنهار این حدیث مگوی
که مرا خدمت تو کار خودست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
شمارهٔ ۶

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات

شاخ سر سبز و چمن دلشادست
عالم از عدل بهار آباد است
غنچه تا روی به صحرا آورد
گرهی ا ر دل بگشادست
سرو در خدمت گل برپایست
بید در پای چنار افتادت
بندۀ سوسن مشکین نفم
کوست کز بند جهان آزاداست
دل شکسته است بنفشه چه کند؟
سر ببیدارد زمان بنهادست
سرو را هر چه ز اسباب خوشیست
سر بسر دست فراهم دادت
بر جهان دست تهی چون افشاند
بار کس می نکشد ، او را دست
بنگر آن غنچة صاحب دل را
که بدلتنگی خود چون شادست
زانکه داند که بد و نیک جهان
همچو خرمن که گل بر بادست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
شمارهٔ ۱ - وله ایضا فی صفتها

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » مثنویات

ای ز احکام همچو رویین دز
دست و هم از گشادنت عاجز
طرفه معشوق و گونة عاشق
از درون صامت از برون ناطق
گاه چون نرگسی سرافگنده
گه دهان چون گل از زرا گنده
زان نهادی چو غنچه لب بر هم
که دلت بستۀ زرست و درم
ده زبان همچو وسنی لیکن
بر تو از رازها بوند ایمن
صورتت در جهات شش گانه
آشکارا یکی نهان خانه
نتهی راز پیش بلهوسان
ورچه هستت زبان به دست کسان
همچو چنگی شکم تهی که ترا
به سر انگشت شد زباننرم گویا
نرم گوییّ و سخت پیشانی
ندهی تا نخست نستانی
نرسانی امانت کس باز
تا سرت بر نگیرت از آغاز
تا ترا مالش زبان ندهند
راز را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
شمارهٔ ۲ - و قال ایصاً فی هجو شهاب الدّین عمر اللنبانی (مثنوی)

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » مثنویات

تا زبانم بکام جنبانست
در ثنای رئیس لنبانست
چه رئیس؟ آن خسیس پرتلیس
مایهٔ ظلم و سایهٔ ابلیس
از بخیلی نکردد آن با زن
... خود را تمام در ... زن
آنکه نامش زن ننگ پیدا نیست
در بدی و ددیش همتا نیست
آنکه او پیشوای دزدانست
سرو سر خیل زن بمزد انست
مردکی زشت روی گنده بغل
پای تا سر همه دروغ و دغل
بی حفاظ و گدا و قحبه زنست
کیسه پرد از و دزد و نقب زنست
طبع او لوم و شغل نامعلوم
صحبتش شوم و سیرتش هذموم
آن سیه کار، کو؛ روز سپید
روشنایی بدزدد از خورشید
ببرد هر کجا که کرد گذار
آهن از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
شمارهٔ ۱ - فی شهاب الدّین عزیزان

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » قطعات

جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس

که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را

ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت

مربّی آنچنان پیری، سزد چونین را

زقحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب

که الّا در ثنای تو ، ندیدم تر زبانی را

چو کلک نقشبند تو ، بصنعت دست بگشاید

تو پنداری نهفتستی بلب در جان مانی را

زتو پوشیدگان غیب برخود نیستند ایمن

چرا؟ زیبا که پیدا کرد کلکت هر نهانی را

دهد اضداد گیتی را بهم تلفیق کلک تو

تعالی الله ! چنین قوّت بود خود ناتوانی را؟

چو محروروان از آن زردست کلک زرفشان تو

که از الفاظ تو هردم خورد شکّرستانی را

اگرچه کار عالم را بنا به اختلاف آمد

سراسر متّفق دیدم بشکر تو جهانی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

Sama_Shams

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
30/5/18
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
19
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
شمارهٔ ۲ - وله ایضا

کمال‌الدین اسماعیل
کمال‌الدین اسماعیل » قطعات

دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا
شد دل من کوفته چون پهلویت زین ماجرا
از طریق سرزنش با اسب گفتم کز خری
خواجه را از خود جدا کردی، خطا کردی چرا؟
اسب گفتا من برو از مادر او وز پدر
مهربان تر نیستم آخر چه می گویی مرا؟
نه ز پشت انداخت او را در بترجایی پدر
نه بگاه حمل مادر کرد بروی هم خطا
من خطا این کرده ام کورا نشد یکبارگی
همچو پایش از رکاب آن لحظه سر از تن جدا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Sama_Shams

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا