متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه "پندنامه ای ارزشمند"

  • نویسنده موضوع miss_rahil
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 59
  • بازدیدها 1,736
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #11
چارچیزست ای برادر با خطر

تا توانی باش ازینها بر حذر

قربت سلطان و الفت با بدان

رغبت دنیا و صحبت با زنان

قرب سلطان آتش سوزان بود

با بدان الفت هلاک جان بود

زهر دارد در درون دنیا چو مار

گرچه بینی ظاهرش نقش و نگار

می‌نماید خوب و زیبا در نظر

لیک از زهرش بود جان را خطر

زهر این مار منقش قاتلست

باشد از وی دور هر کو عاقلست

همچو طفلان منگراندرسرخ و زرد

چون زنان مغرور رنگ و بو مگرد

زال دنیا چون عروس آراسته است

هر زمانی شوی دیگر خواسته است

مقبل آن مردی که شد زین جفت طاق

پشت بر وی کرد و دادش سه طلاق

لب به پیش شوی خندان می‌کند

پس هلاک از زخم دندان می‌کند
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #12
شد دلیل نیک بختی چار چیز

هرکه این چارش بود باشد عزیز

اصل پاک آمد دلیل نیک بخت

نیست بی اصل سزای تاج و تخت

یک دلیل دیگر آمد قلب پاک

گر دلت پاکست نبود هیچ باک

نیک بختان را بود رای صواب

آنکه بد رایست باشد در عذاب

هر که ایمن از عذاب حق بود

نیست مؤمن کافر مطلق بود

عمر دنیا پنج روزی بیش نیست

غافلست آنکس که پیش اندیش نیست

ترک لذات جهان باید گرفت

دامن صاحب دلان باید گرفت

در پی لذات نفسانی مباش

دوست دار عالم فانی مباش

نیست حاصل رنج دنیا بردنت

عاقبت چون می‌بباید مردنت

از تنت چون جان روان خواهد شدن

خاکت اندر استخوان خواهد شدن

مر ترا از دادن جان چاره نیست

رهزنت جز نفسک اماره نیست
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #13
عافیت را گر بجویی ای عزیز

می‌توانش یافتن در چار چیز

ایمنی و نعمت اندر خاندان

تندرستی و فراغت بعد از آن

چونکه بانعمت امانی باشدت

عافیت را زان نشانی باشدت

با دل فارغ چو باشی تندرست

دیگر از دنیا نباید هیچ جست

بر میآور تا توانی کام نفس

تا نیفتی ای پسر در دام نفس

زیر پای آور هوای نفس را

کم بدو ده بهرهای نفس را

نفس و شیطان می‌برند از ره ترا

تا بیندازند اندر چه ترا

نفس را سرکوب و دایم خوار دار

تاتوانی دورش از مردار دار

نفس بد را هر که سیرش می‌کند

درگنه کردن دلیرش می‌کند

خلق خود را دور دار از هرمزه

تا نیفتی در وبال و در بزه

ز آب و نان تالب شکم را پر مساز

همچو حیوان بهر خودآ خور مساز

روز کم خور گرچه صایم نیستی

پر مخور آخر بهایم نیستی

ای که در خوابی همه شب تا بروز

بهر کور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #14
گر ترا عقلست با دانش قرین

باش درویش و بدرویشان نشین

همنشینی جز بدرویشان مکن

تا توانی غیبت ایشان مکن

حب درویشان کلید جنت است

دشمن ایشان سزای لعنت است

پوشش درویش غیر از دلق نیست

در پی کام و هوای خلق نیست

مرد تا ننهد بفرق نفس پای

ره کجا باید بدرگاه خدای

مرد ره در بند قصر و باغ نیست

بر دل او غیر درد وداغ نیست

گر عمارت را بری بر آسمان

عاقبت زیر زمین گردی نهان

گر چو رستم شوکت و زورت بود

جای چون بهرام درگورت بود

ای پسر از آخرت غافل مباش

با متاع این جهان خوش مباش

در بلیات جهان صبار باش

گاه نعمت شاکر جبار باش
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #15
چارچیز آثار بدبختی بود

جاهلی و کاهلی سختی بود

بی کسی و ناکسی هرچار باشد

بخت بد را این همه آثار شد

هر که در بند عبادت می‌شود

بی شک از اهل سعادت می‌شود

آنکه در بند عبارت می‌شود

بی شک از اهل خسارت می‌شود

بر هوای خود قدم هر کو نهاد

می‌تواند کرد با نفسک جهاد

هر که سازد در جهان با خواب و خور

در قیامت نبودش ز آتش گذر

روی گردان از مراد و آرزو

پس بدرگاه خدا آور تو رو

کامرانی سر بناکامی کشد

مرد ره خط در نکونامی کشد

امر ونهی و حق چوداری ای وحید

پس مرو بروایهٔ نفس پلید

امر و نهی حق ز قرآن گوش دار

جای شادی نیست دنیا هوش دار

هر که ترک کامرانی می‌کند

بر خلافش زندگانی می‌کند
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #16
گر همی خواهی که گردی سر بلند

ای پسر بر خود در راحت ببند

هر که بربست او در راحت تمام

باز شد بر وی در دار السلام

غیر حق را هر که خواهد ای پسر

کیست در عالم ازو گمراه تر

ای برادر ترک عز و جاه کن

خویش را شایسته درگاه کن

خوار گردد هر که گردد جته جوی

ای برادر قرب این درگاه جوی

عز و جاهت سوی پستی می‌کشد

مرا ترا بر تن پرستی می‌کشد

نفس در ترک هوا مسکین بود

گوشمال نفس نادان این بود

چون دلت بر یاد حق ایمن بود

نفسک اماره هم ساکن بود

هر که او را تکیه بر صانع بود

در جهان با لقمهٔ قانع بود

اکتفا بر روزی هر روزه کن

گر نداری از خدا دریوزه کن
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #17
نفس نتوان گشت الا با سه چیز

چون بگویم یاد گیرش ای عزیز

خنجر خاموشی و شمشیر جوع

نیزهٔ تنهایی و ترک هجوع

هرکه را نبود مرتب این سلاح

نفس او هرگز نمی‌یابد فلاح

چونکه دل بی یاد اللهت بود

دیو ملعون یار همراهت بود

اهل دنیا را چو دیوار آیدش

لقمهای چرب و شیرین بایدش

هر که او دربند سیم و زر شود

در عقوبت عاقبت مضطر شود

آنکه بهر آخرت کارش بود

از خدا تشریف بسیارش بود

مال دنیا خاکساران را دهند

آخرت پرهیزکاران را دهند

هست شیطان ای برادر دشمنت

غل آتش خواهد اندر گردنت

مدبری کور و بدنیا آورد

بهره کی از عالم عقبی برد

ای پسر با یاد حق مشغول باش

وز خلایق دور همچو غول باش
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #18
فقر خود را پیش کس پیدا مکن

محنت امروز را فردا مکن

مرترا آنکس که فردا جان دهد

غم مخور آخر ترا یک نان دهد

تا بکی چون مور باشی دانه کش

گر تو مردی فاقه رامردانه کش

بر توکل گر بود فیروزیت

حق دهد مانند مرغان روزیت

از خدا شاکر بود مرد فقیر

گر دهد قوتش لب نان فطیر

خم مشو پیش توانگر همچو طاق

تا نگردی یار با اهل نفاق

مرد ره را نام وننگ از خق نیست

نفرتش از جامهای دلق نیست

هر کرا ذوق نکونامی بود

خاص مشمار که او عامی بود

گر ترا دل فارغ از زینت بود

کی هوای مرکب و زینت بود

روی دل چون از هوابر تافتی

بعد از آن می دان که حق را یافتی

هر که او از حرص دنیادار شد

بی گمان از وی خدا بیزار شد

چون شترمرغی شناس این نفس را

نه کشد بار و نه پرد در هوا

گر بپر گوییش گوید اشترم

ور نهی بارش بگوید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #19
سر چه آرایی بدستار ای پسر

گر توانی دل بدست آر ای پسر

تا نگیری ترک عز و مال و جاه

از همه بر سر نیایی چون کلاه

نیست مردی خویشتن آراستن

قصد جان کرد آنکه او آراست تن

نیست در تن بهتر از تقوی لباس

در تکلف مرد را نبود اساس

هر که او را دربند آرایش بود

در جهان فرزند آسایش بود

عاقبت جز نامردای نبودش

بهرهٔاز خوشـی‌ و شادی نبودش

خودستایی پیشهٔ شیطان بود

آنکه خود را کم زند مردان بود

گفت شیطان من ز آدم بهترم

تا قیامت گشت ملعون لاجرم

از تواضع خاک مردم می‌شود

نور ونار از سرکشی گم می‌شود

رانده شد ابلیس از مستکبری

گشت مقبول آدم از مستغفری

شد عزیز آدم چو استغفار کرد

خوار شد شیطان چو استکبار کرد

دانه پست افتد ز بر دستش کنند

خوشه چون سربرکند پستش کنند
 
امضا : miss_rahil

miss_rahil

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
583
پسندها
7,006
امتیازها
23,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #20
چارچیز آمد نشان ابلهی

با تو گویم تا بیابی آگهی

عیب خود را ابله نه بیند در جهان

باشد اندر جستن عیب کسان

تخم بخل اندر دل خود کاشتن

وانگه امید سخاوت داشتن

هر که خلق از خلق او خشنود نیست

هیچ قدرش بر در معبود نیست

هر که او را پیشه بدخویی بود

کار او پیوسته بدرویی بود

خوی بد بر تن بلای جان بود

مردم بدخو نه از انسان بود

بخل شاخی از درخت دوزخست

وان بخیلک از سگان مسلخست

روی جنت را کجا بیند بخیل

پشه افتاده اندر پای پیل

باش از بخل بخیلان برکران

تا نباشی از شمار ابلهان
 
امضا : miss_rahil
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا