اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار غم های نهان | zeinab z کابر انجمن یک رمان

[zeinab z]

پَستو های زندگی


در پَستو های بیمناک زندگانی
استواری میکنم
همچو کوه
پایداری میکنم
همچو عشق
شادمانی میکنم
همچو او

 

[zeinab z]

گذشت


هرجور خواهی فکر کن
من، نه آنم که تو را میخواستم
من همانم که تو را بُگذشتم

 

[zeinab z]

خدا میداند


مانده ام تنهای تنها
با خیالی خام در ذهنم
کوله باری از درد بر دوشم
تا کی توان تحمل دارم؟!
خدا میداند!

 

[zeinab z]

بی وفایی


چه خوش گفت شهریار عزیز:
در دیاری که در آن نیست کسی، یار کسی
کاش یا ربّ که نیفتد به کسی، کار کسی
یا ربّ! شهریار جز راست نگفته است
در این دیار بی وفایی
یار و یاور، همدم و مونس و همیار کجاست؟
هرکسی مشغله ای دارد و بس
دوستی، عشق و محبت همه کشک

 

[zeinab z]

پایان


خسته ام
خسته و تنها
خسته از روز
خسته از شب
خسته از دوست
خسته از دشمن
تاب تحمل ندارم
چقدر مانده تا پایان؟

 

[zeinab z]

سایه ی الهی


ای دوست که تنها مانده ای
کز چه بابت نگرانی؟
زیر سایه ی الهی مانده ای

 

[zeinab z]

دل شکستن


تا توانی دلی شِکَن
دل شکستن هنری شده است جاویدان

 

[zeinab z]

شادی


چه گویم که دلم شاد شود
هیچ چیز این دلِ بی تاب را شاد نخواهد ساخت
میخندمو
میخندمو
میخندم
اما...
که میداند، که در این قلب دردناک چه میگذرد؟!
که میداند؟

 

[zeinab z]

درد های دل


خسته ام
خسته ی راهی ناهموار
دردهای دلم سر به فلک کشیده اند
تو چه میدانی چه میگذرد در قلبو روح من

 

[zeinab z]

دور از چشم آدمها


ای چشمه سار بیکران
ای یاور روزهای تار
آغوش باز کن و منو ببر
به دنیایی زیبا
دور از چشم آدمها