متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار نُت‌های سیاه و سفید | ببر برنزه کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #31
جام لبت

بی‌تو به اشک دیدگان، شام پگاه می کنم


هر نفسی که می رود همدم آه می کنم


گر همه طناز شوند، شاهد و غماز شوند


رویت شان نمیکنم ، بر تو نگاه می کنم


بی سرو سامان شده ام، کلبه ی احزان شده ام


در غم هجران رخت ، عمر تباه میکنم


دلشده ی جان وتنت، ملتمس آمدنت


تا که بیایی مه من، چشم به راه می کنم


گر تو گناه من شوی توبه نمی کنم ز تو


جام لبت بنوشم و باز گناه می کنم
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #32
در این توفان سرکنده ، نتوان گفت:
که این دریای بی پایان و آب ناروان دارد

اگر دریا کنی یک قطره، دریا در دل خود کن
که از بحر سرشک من لب خشک و دهان دارد

ز اشک و آه خود من گر کناری سازم از عالم
میان این و آن دریا دل و جان هم کران دارد

ز من گر در جهان نامی به جز عشق است و بدنامی
چو عشق آمد غم عالم همه نام و نشان دارد

کسی کز عشق برخوردار باشد کی بود خرم
دلی کز عشق برخوردار باشد کی توان دارد

ز بهر آنکه تا نبود نشان از هستی باقی
در آن عالم ز عشقش نام هستی جاودان دارد

چو از عشقش نشانی نیست جز یک ذره در عالم
ز عشقش عالمی شادی و عالم در امان دارد

زهی عشق بلند اقبال کو هر روز از مشرق
ز مشرق تا به مغرب نعره شیر ژیان دارد

زهی شیر دلی کو چون ز عشق شیر مردان را
به دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا