- ارسالیها
- 686
- پسندها
- 1,185
- امتیازها
- 7,973
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- محروم
- #21
قلب بی تاب
شده یک اسم فقط وِرد ِ زبانت
قفلی از جبر ولی روی دهانت باشد
شده دنیا بشود در نظرت خیلی تنگ
نوک سوزنی، فراخی جهانت باشد
شده مستحق صد چیز شوی
لاکن از اینهمه حسرتی ازآنت باشد
شده دلخوش به ملاقات بهاران باشی
بعوض وعده دیدار ِ خزانت باشد
شده بی یار بمانی، تو به یک رزم ِ عبث
جنگ بیهوده فرا تر ز توانت باشد
شده از رمق بیفتی و تقلا نکنی
بهترین دوست همان قاتل ِ جانت باشد
شده بر عهد بمانی و قصوری نکنی
مزد این وفای تو، رسم نامردی باشد
شده هر لحطه تو را خاطره با خود ببرد
یاد ایام، چو سوهان ِ روانت باشد
شده فام ِعارضت بسی زرد شود
و نشان ِ غصه های در نهانت باشد
شده خورشید نباشد و سیه ابر ِ عظیم
تا اَبد جلوه ی آسمانت باشد
شده یک چکامه گویی تو به...
شده یک اسم فقط وِرد ِ زبانت
قفلی از جبر ولی روی دهانت باشد
شده دنیا بشود در نظرت خیلی تنگ
نوک سوزنی، فراخی جهانت باشد
شده مستحق صد چیز شوی
لاکن از اینهمه حسرتی ازآنت باشد
شده دلخوش به ملاقات بهاران باشی
بعوض وعده دیدار ِ خزانت باشد
شده بی یار بمانی، تو به یک رزم ِ عبث
جنگ بیهوده فرا تر ز توانت باشد
شده از رمق بیفتی و تقلا نکنی
بهترین دوست همان قاتل ِ جانت باشد
شده بر عهد بمانی و قصوری نکنی
مزد این وفای تو، رسم نامردی باشد
شده هر لحطه تو را خاطره با خود ببرد
یاد ایام، چو سوهان ِ روانت باشد
شده فام ِعارضت بسی زرد شود
و نشان ِ غصه های در نهانت باشد
شده خورشید نباشد و سیه ابر ِ عظیم
تا اَبد جلوه ی آسمانت باشد
شده یک چکامه گویی تو به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.