متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار نُت‌های سیاه و سفید | ببر برنزه کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #21
قلب بی تاب

شده یک اسم فقط وِرد ِ زبانت

قفلی از جبر ولی روی دهانت باشد

شده دنیا بشود در نظرت خیلی تنگ

نوک سوزنی، فراخی جهانت باشد

شده مستحق صد چیز شوی

لاکن از اینهمه حسرتی ازآنت باشد

شده دلخوش به ملاقات بهاران باشی

بعوض وعده دیدار ِ خزانت باشد

شده بی یار بمانی، تو به یک رزم ِ عبث

جنگ بیهوده فرا تر ز توانت باشد

شده از رمق بیفتی و تقلا نکنی

بهترین دوست همان قاتل ِ جانت باشد

شده بر عهد بمانی و قصوری نکنی

مزد این وفای تو، رسم نامردی باشد

شده هر لحطه تو را خاطره با خود ببرد

یاد ایام، چو سوهان ِ روانت باشد

شده فام ِعارضت بسی زرد شود

و نشان ِ غصه های در نهانت باشد

شده خورشید نباشد و سیه ابر ِ عظیم

تا اَبد جلوه ی آسمانت باشد

شده یک چکامه گویی تو به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #22
ببر مرا

ببر مرا بدان جا که دلتنگی نیست
که جای این دل مینا، دیار سنگی نیست
ببر مرا که طاقتم تمام شده است
دریغ که روزهایم ، ایام قشنگی نیست
ببر مرا به خواب ، در زمستان طولانی
که بی بهار جهانم پر از قشنگی نیست
ببر مرا و میارو تن مرا ای دوست
که تاختن محقق به گام لنگی نیست
ببر مرا که خسته ام ز رزم بی پایان
نبرد یک تنه، ولله، منصفانه جنگی نیست
قطار سوت میزند که بی بلیط بیا
ببر مرا که موعد ِ هیچ درنگی نیست
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #23
بوسیدن پروانه
دلخسته از بودن میان اینهمه ، سختی
کِز میکنی کُنج ِخودت ، با حس بدبختی
سردرگمی، عاصی ز هر چیزی که می باشی
بر دفترت، اندوه اشعاری که می پاشی
چون بغض ِ تلخ ِ شیشه ای ، وز سنگ ها شاکی
سَر می شود شب های تو با چشم ِ نمناکی
پی برده ای، حتی خدا ، وهم و دروغی بود
خورشید اقبالت چو شمع ِ کم فروغی بود
هی مشت ِ حسرت میزنی، محکم به پیشانی
از زندگی با گرگها ، چون سگ پشیمانی
هر روز این نحسی برایت پشت هم تکرار
پُک میزنی از بی کسی ها، بر نخی سیگار
رویای آن گنجشکی در حوض نقاشی
رنگی سیه دارد ولی این گود بی کاشی
تقدیر تو غم نامه ای تلخ و اسفبار است
فرجام این ایام اسود هم شبی تار است
زجریست تنهائیت، وقتی که دلتنگی
با قلب ِ محزون ِخودت، بیهوده میجنگی
و عشق افسانه ای پوچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #24
روزگار تلخ


به دست های من داخل شب گیست


به چشم های غمگین و دائما خیست


به شعر های همیشه نیمه کاره ی من


به مرگ یاس ها و تنها نظاره ی من


به آن لحظه ی واپسین در آغوشت


به اعتراف های عاشقانه در گوشت


به دفتر اشعار پاره پاره ی من


به درد های سخت و بدون چاره ی من


به تک سرایی من توی سنفونی جنون


قسم به روزگار تلخ ِ شاعری مجنون
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #25
کجا

من کجا امشب و آن لعل لب یار کجا

به خسوف بی کسی آن مه دلدار کجا

دل مجنون منو قحطی لیلا ،ای وای

مرهم عشق کجا این دل بیمار کجا

دوریش عین زمستان و چه سرما زده ام

تن یخ کرده منم وصلت تب دار کجا

من به خورشید طمع کردم و عاشق بودم

تو ببین شب زده ام، عاقبت کار کجا

همه تقویم دلم که فصل هجرانش شد

تو بگو من به کجا ، موسم دیدار کجا
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #26
فرجام

صحبت از همهمه یا یک شب آرام نبود

غم قحط ساغی و ش*ر..اب ِ در جام نبود

صید با میل ِ خودش در پی صیاد ِدلش

اثر از کمین و تیر و دشنه و دام نبود

نقش نامریی معشوق به مرآت جوان

خبری ز پیر و خشت ِ پُخته یا خام نبود

نه حضور انگبین بود و نه زهری ز شرنگ

غیر بغض گس ِ من هیچ بر این کام نبود

بنوشتم ز خودم و درد ِ هجران ِ تو یار

که مرا باور ِ این طالع و فرجام نبود
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #27
تواب

تواب شو تواب شو ،در ذات یزدان آب شو

گر این گنه بیداری یست ،ای توبه گر در خواب شو

هنگام استغفار توست، استغفراله گو نخست

وز بهر دلبر زجه زن، نالان و بس بی تاب شو

از این معاصی دل بکن ، وا ره ز بند جسم و تن

عاری ز هر نام و نشان ، خالی ز هر القاب شو

شیطان انیس و یار نیست، شایسته ی احرار نیست

برگرد بر آغوش دوست، هم صحبت احباب شو

پوچ هر وصال اندر مجاز، بیهوده قلبت را مباز

معشوقه را اینجا مجو ، خواهان وصلی ناب شو

معلوم شد، وقت و زمان، شد راه مستورت عیان

بی اعتنا بر شبهه ات ، فارغ ز اسطرلاب شو

هنگام بینایی توست وین طور سینایی توست

الله را ادارک کن ، موسی بی ارعاب شو

شام خسوف آخر شده، نوری تو را باور شده

مبروک بادت روشنی، چون مهر ِ عالم تاب شو

زین خبط روحت خسته شد، درهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #28
عصر دلگیر خزان





ریختم بر دو فنجان قهوه را بی اختیار


خاطرم آمد در ایوان ، زین سرا کوچیده یار


آه در عمق فنجان فالی از رویش نبود


هیچ ردی زان شب زیبای گیسویش نبود


صندلیش خالی و من با دو تا فنجان سرد


عصر پاییزی ،منو یک قلب مالامال درد


گریه کردم ، آسمان هم پابه پایم می گریست


زیر باران اشک هایم مثل من، نابود و نیست


در کمند خاطراتش با تنی محزون و خیس


گم شدم ساکت میان، شهر تودر توی هیس


ای دریغا هرم وی دیگر به آغوشم نبود


بوسه اش مهمان این لبهای خاموشم نبود


توی ایوان، عصر پاییزم تماشایی نداشت


من دروغین زنده با مرگی که حاشایی نداشت


دفتر اشعار من صد پاره در بادی وزان


شاعری بودم غمین در عصر دلگیر خزان
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #29
جمع اضداد

نه من شاخم نه جذابم /نه هوشیارم نه در خوابم

نه من خاضع نه مغرورم / نه نزدیکم و نی دورم

نه گریانم، نه خندانم / نه این هستم و نی آنم

نه پر جهلم نه می دانم /نه در کوچم نه می مانم

نه معروفم نه گمنامم/نه طغیانگر نه آرامم

نه خاموشم نه وراجم /نه اِشرافم نه بد هاجم

نه بی باکم نه ارعابم /نه از اعداء نه اَحبابم

نه دل دادم نه بگرفتم/نه شل ممد نه بس سفتم

نه مشهورم نه مستورم /نه بینایم و نی کورم

نه پر حسد نه محسودم /نه در خسران، نه در سودم

نه رویا، نه دَم ِدستم /نه فعالم نه من خستم

نه دل بستم نه دل دادم /نه نجوایم نه فریادم

خلاصه جمع اضدادم / نه افسرده نه دل شادم

نه در میدان نه در کنجم /نه در فهم تو می گنجم
 

موسی کوتقی (a.a سابق )

کاربر فعال
سطح
9
 
ارسالی‌ها
686
پسندها
1,185
امتیازها
7,973
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #30
مه بانو

بی تو این دیده کجا خواب شود مه بانو
بر چه سویی دل بیتاب شود مه بانو
گم شدم بی تو بدین همهمه و بی نفسی
جز تو، کی، هم نفسی ناب شود مه بانو
ای خوشا آن دم که بیایی تو عزیز
دیده از شوق تو پر آب شود مه بانو
من چه محتاج شب هنگام به اَمن بَغلَت
تا شبم فاقد ارعاب شود مه بانو
توبه کرد از می و میخانه به عشقت آراد
م**س.ت و پاتیل به محراب شود مه بانو
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا