- ارسالیها
- 1,516
- پسندها
- 16,394
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 39
درخواست تگ دلنوشته
خورشید، خواهشوار اصرار به آمدن داشت... .
خواب ملتمسانه، چشمان خسته را تَرک گفت... .
وطن آرام اشک شوق میریخت؛
از صدای گریهاش بیدار شدم!
زمینِ به هم ریخته، در اوج آشفتگی سکوت کرده بود!
آسمانی شده بودی...!
پ.ن: تقدیم به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
خورشید، خواهشوار اصرار به آمدن داشت... .
خواب ملتمسانه، چشمان خسته را تَرک گفت... .
وطن آرام اشک شوق میریخت؛
از صدای گریهاش بیدار شدم!
زمینِ به هم ریخته، در اوج آشفتگی سکوت کرده بود!
آسمانی شده بودی...!
پ.ن: تقدیم به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
روی سایت | مجموعه دلنوشتههای دلاور شامات | زهرا صالحی (تابان) کاربر انجمن یک رمان
نام دلنوشته: دلاور شامات نویسنده: زهرا صالحی (تابان) ویراستار: ریحانه نمازیفرد تگ: #محبوب مقدمه: نیمه شب، خورشید خواهشوار اصرار به آمدن داشت. خواب ملتمسانه چشمان خسته را تَرک گفت. وطن، آرام اشک شوق میریخت؛ از صدای گریهاش بیدار شدم! زمینِ به هم ریخته، در اوج آشفتگی سکوت کرده بود. آسمانی شده...
forum.1roman.ir