You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,776
-
کاربران تگ شده
هیچ
مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب | | به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب |
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا | | نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب |
ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا | | بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب |
شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی | | کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب |
شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما | | به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب |
چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد | | گرفتم همچو دیشب گشت با من آشنا... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب | | یا من به قتل میرسم امروز یا رقیب |
شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید | | مرگ مرا که میطلبد از خدا رقیب |
با یار شرح درد جدائی چسان دهم | | چون یک نفس نمیشود از وی جدا رقیب |
هم آشناست با تو و هم محرم ای دریغ | | ظلم است با سگ تو بود آشنا رقیب |
در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست | | دردی از این بتر که بود یار با رقیب |
با هاتف آنچه کرده که او داند و خدا | | بیند جزای جمله به روز جزا رقیب |
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب | | شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب |
به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت | | ز بیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب |
دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر | | سخن آغاز کن هنگام عرض مطلب است امشب |
چون شیشهی دل نه از ستم آسمان پر است | | مینای ما تهی است دل ما از آن پر است |
ای عندلیب باغ محبت گل وفا | | کم جو ز گلبنی که بر آن آشیان پر است |
خالی است گر خم فلک از بادهی نشاط | | غم نیست چون ز می خم پیر مغان پر است |
سرو تو را به تربیت من چه احتیاج | | نخل رطب فشان تو را باغبان پر است |
جانی نماند لیک اگر جان طلب کنی | | بهر تن ضعیف من این نیم جان پر است |
هاتف به من ز جور رقیب و جفای یار | | کم کن سخن که گوشم ازین داستان پر است |
قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست | | بر خاک آستانهی او سرنهاده کیست |
چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب | | همراه او سوار کدام و پیاده کیست |
در کوی او عزیز کدام است و کیست خار | | در بزم او نشسته که و ایستاده کیست |
عزت ز محرمان بر او بیشتر کراست | | دارد کسی که حرمت از ایشان زیاده کیست |
آن کس که ساغر می نابش دهد کدام | | وان کس که میستاند از او جام باده کیست |
رندی که باز بسته در عیش بر جهان | | تنها به روی او در عشرت گشاده کیست |
اغیار سر نهاده فراغت به پای یار | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت | | که اول از دل مجروح من نشان نگذاشت |
ز بیوفایی گل بود مرغ دل آگاه | | از آن به گلبن این گلشن آشیان نگذاشت |
ز شوق دیدن آن گل، ستم نگر که شدم | | رضا به رخنهی دیوار و باغبان نگذاشت |
رسید کار به جایی که یار بگذارد | | ز لطف بر دل من دستی، آسمان نگذاشت |
ز ناز بر دل پیر و جوان در این محفل | | کدام داغ که آن نازنین جوان نگذاشت |
شکایتی ز سگانت نبود هاتف را | | بر آستان تواش جور پاسبان نگذاشت |
هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست | | عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست |
هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود | | آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست |
در حریمش بار دارم لیک در بیرون در | | کردهام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست |
دل به پیغام وفا هر کس که میآرد ز یار | | میدهم تسکین و میدانم که حرف یار نیست |
گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ | | کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست |
سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو | | گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست |
حرف غمت از دهان ما جست | | یا آتشی از زبان ما جست |
رو جانب دام یا قفس کرد | | هر مرغ کز آشیان ما جست |
یکیک ز نشان فراتر افتاد | | هر تیر که از کمان ما جست |
آتش به سپهر زد شراری | | کز آه شررفشان ما جست |
غیر از که شنید سر عشقت | | حرفی مگر از دهان ما جست |
ز انسان که خورد نسیم بر گل | | تیر تو ز استخوان ما جست |
هاتف چو شرارهای که ناگاه | | ز آتش جهد از میان ما جست |
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است | | که مدعا طلبیدن ز یار بیادبی است |
حکیم جام جم و آب خضر چون گوید | | مراد جام زجاجی و بادهی عنبی است |
نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی | | شکرفشان لبش از خندههای زیر لبی است |
شب از جفای تو مینالم و چو مینگرم | | همان دعای تو با نالههای نیمه شبی است |
به یک کرشمهی چشم فسونگر تو شود | | یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است |
برد دل از همه کس نظم او که هاتف را | | ملاحت عجمی و فصاحت عربی است |
ای باده ز خون من به جامت | | این می به قدح بود مدامت |
خونم چو می ار کشی حلالت | | می بی من اگر خوری حرامت |
مرغان حرم در آشیانها | | در آرزوی شکنج دامت |
بالای بلند خوش خرامان | | افتادهی شیوهی خرامت |
ماه فلکش ز چشم افتاد | | دید آنکه چو مه به طرف بامت |
نالم که برد بر تو نامم | | آن کس که ز من شنید نامت |
هر کس به غلامی تو نازد | | هاتف به غلامی غلامت |